Tuesday, October 28, 2008

زلال ايران

يك بار در شبكه‌ي بي بي سي استعمار پير، مسابقه‌اي پخش شد كه برندگان آن از قبل مشخص شده بودند و فقط پول تماس آنها براي مسابقه هزينه مي‌شد. هنگام رسوايي آن شبكه تقريباً به 10 برابر هزينه‌ي دريافت شده جريمه شدند و كاركنان مسابقه از كار بر كنار شدند.

حالا به نظر شما در كشوري كه زير سايه‌ي اسلام و دست خدا بر آن است. در كشوري كه حسيني باي خبر تهيه مي‌كند كه كسي كه گفته رتبه‌ام 300 بوده و رتبه‌ي واقعيش 306 مي‌باشد دروغگو است، در كشوري كه وزيرش دكتري افتخاري جعلي از دانشگاه استعمار پير دارد و آخرين مدرك مورد تاييدش كارداني مي‌باشد و با آن نون در مي‌آورد، در كشوري كه نمايندگان آن در هر دوره يك ماشين دريافت مي‌كنند و 100 ميليون وام هم براي مسكن دريافت مي‌كنند و در همان خانه‌ي ملت در پشت دوربين‌ها صرف غذا در رستوران‌هاي لوكس، سفرهاي خارجي بي حساب كتاب و ... جريان دارد. در كشوري كه رييس جمهورش مدارك دانشگاهي را كاغذ پاره مي‌نامد و در عين حال در جمع خيلي ها به دانشگاهي بودن خودش مي‌بالد، در كشوري كه در روز روشن خانمي را ماموران ارشادش كه به همراه همسرش بوده بازداشت مي‌كنند و جنازه اش را فرداي آن روز تحويل خانواده اش مي‌دهند و پرونده‌اش همانند 1000ها پرونده‌ي ديگر در سايه‌ي عدالت علوي، همانند پرونده‌ي دانشگاه آزادش مختومه مي‌گردد و در همان حال در همان شهر به عنوان مثال روباهي 1000 چهره به علت سوء شهرت سرانجام ناچار به بازداشت وي مي‌گردند و نهايتاً ناپديد مي‌شود. در كشوري كه شهرام‌ها پروريده مي‌شوند و چون خيلي بد جلوه مي‌گردد محاكمه مي‌شود، در كشوري كه اظهارات يك نفر جريانهايي آغاجريسم و پاليزداريسم را وارد فرهنگ لغات سياست آن كشور مي‌كند و برخي از مردم نا آگاه آن بر روي در و ديوار خيابان و كيوسك تلفن لفظ بي ارزش "رنگارنگ" را مي‌نگارند، ديگر از افراد حقيري چون خبر نگار دروغ پرداز 20:30 انتظاري بيشتر از عكس زير مي‌رود؟

Sunday, October 26, 2008

Nuke! and IT

وقتي مي‌خواهيد به وارد وبگاه موزه يادبود قربانيان شهر هيروشيما شويد با اين پيام مواجه مي‌گرديد، "مشترك گرامي! اين سايت به دستور مقامات قضايي فيلتر گرديده است." پس بازهم ناچاريد دنبال يك فيلترشكن باشيد تا از فيلترنت بتوانيد بهره‌ي سودمند بريد. اخيراً يك بار به مزاح به دوستان گفته بودم، فيلتر كردن سايت‌ها در ايران به منظور جلوگيري از استفاده‌ي صحيح از آن مي‌باشد. يكي از اساتيدم براي دريافت مقالات مفيد آدرس سايتي را داد كه فيلتر شده بود، استاد ديگرم هم مانده بود كه براي دسترسي به يك سايت علمي چگونه بايد از آن استفاده كند. حالا وضعيت ما كه خوب است، دلم براي بچه‌هاي حقوق، پزشكي و پيرا پزشكي مي‌سوزد. اين سيستم فن آوري اطلاعات در ايران از دستگاه‌هاي ATM و تجارت الكترونيك گرفته تا SMS و فيلترنت كم سرعت به علت فراهم نبودن زير ساخت مناسب و ضعف مديرت در اين عرصه مانند يك سيستم مزاحم شده است.



عكس از انتخاب


در كشور همسايه افغانستان يك شركت تلفن همراه امريكايي-افغاني براي كاربران خود امكان استفاده از اينترنت را فراهم آورده است. لازم است بدانيد كه سرعت دسترسي به اينترنت در اين خطوط تقريباً 10 برابر پر سرعت‌ترين اينترنت ADSL در ايران است. حالا اميدوارم وخامت موضوع را درك كرده باشيد. شاخص بهداشت طبق اعلام سازمان ملل را هنوز به ياد دارم سال 1995 هنوز كودك بودم و برگه‌هاي شاخص بهداشت را ورق مي‌زدم، آن زمان افغانستان بعد از آنگولا در رده‌ي دوم بهداشت قرار داشت. البته از آخر و ايران از آخر 58 ام بود تقريباً و رديف‌هاي آخر به سوييس، امريكا، ژاپن و انگليس تعلق داشت. حالا اين حسيني باي مواجبي گير صدا و سيما به جاي تهيه گزارش كه كنكوري‌ها دروغگو اند، برود گزارش تهيه كند كه امريكا در رديف آخر بهداشت در جهان قرار دارد و ايران بعد از افغانستان دوم است.

پيوندهاي وابسته:

Wednesday, October 8, 2008

انسانيت به سبك چيني!

قبلاً در يكي از رستوران‌هاي تايوان تصاوير ماهي زنده‌اي را ديده بودم كه در حالي كه زنده بود و بدنش سرخ شده بود توسط مشتريان رستوران در حال خورده شدن بود. چندي پيش خواهرم نقل كرد كه در رستوران‌هاي چيني در مالزي ميمون زنده بر سر ميز آورده مي‌شود و آن را مشتريان مي‌كشند و سپس مغز آنرا براي آنها سرو مي‌كنند، دايي خودم كه حدوداً 10 سال در دهلي هند زندگي مي‌كرد نيز وجود اين نوع غذا را در برخي از رستوران‌هاي چيني تاييد كرد. همين باعث شد كه نسبت به وحشي بازي احتمالي چيني‌ها كنجكاو شوم، با تلاش بسيار فقط موفق شدم يك فيلم در اين رابطه توي يك سايت چيني پيدا كنم! اگر روحيه‌ي لطيفي داريد عكس‌هاي زير را نگاه نكنيد، چون واقعاً ناراحت كننده است. ميمون زنده را در سر ميز قرار مي‌دهند به نحوي كه فقط سر آن ميمون از ميز بيرون زده باشد، بعد مشتري‌ها با چكش‌هايي مخصوص سر ميموني كه در حال جيغ كشيدن است مي‌زنند تا بميرد، سپس گارسون رستوران مغز ميمون كشته شده را در ظرف برايتان سرو مي‌كند.

Monkey Brain's in Chinese Resturant

چقدر پستي لازم است؟ اين نوع غذا يكي از غذاهاي گرانقيت در چين نيز به حساب مي‌آيد، نمي‌خواهم حالتان را به هم بزنم اما بايد بگويم چيني‌ها علاوه بر اين غذا، سوپ جنين سقط شده‌ي انسان را نيز در منوي غذايي خويش دارند! البته اين چيزها به غذا خاتمه نمي‌يابد در محصولات آرايشي چيني از اجساد محكومين به اعدام استفاده مي‌گردد ديگر چيزي نمي‌گويم. قضاوت با خود شما.

لينك‌هاي مرتبط
جنين انسان در منوي رستوران‌هاي چیني

شبكه‌ي يك شبكه‌ي هر ايراني




در نزديكي درب جنوبي نمايشگاه بين المللي تهران

آقاي ضرغامي عزيز دسستون درد نكنه كه علائم منفي نه تنها در رسانه بلكه در همه‌ي زمينه‌ها از فوتبال و حق پخش گرفته تا راه و در و تخته به اسم صدا و سيما ثبت كرده‌ايد.

Friday, October 3, 2008

يادداشت‌هايي از يك جوان ايراني

متني كه در پي مي‌آيد دست نوشته سروش 22 ساله دانشجوي مهندسي مي‌باشد. عاشق فيزيك، نوشابه و بازي‌هاي ويديويي در يك خانواده‌ي معمول،عاشق وطن و به گفته‌ي خودش بيزار از دخترها و متنفر از اعراب مي‌باشد. مطالب نقل شده نه مورد تاييد است و نه غير قابل تاييد، خيلي از مطالب ايشان را در هنگام خواندن وبلاگ سروش وصف حال خويش يافتم. آيا مطالب ذكر شده در وبلاگ وي وصف حال شما نيز به عنوان يك پسر يا جوان ايراني مي‌باشد؟


این روزها یکم به خودم حساس شدم , وقتی که پسر و دختر هایی رو می بینم که کنار هم راه میرن با هم میگن و می خندند احساس می کنم چیزی رو تو زندگیم گم کردم , بهشون غبطه می خورم .
دوست دارم کسی رو داشته باشم اما سر تا پای وجودم رو تردید گرفته , داشته باشم که چی بشه ؟ من که آخر این روابط رو می دونم پس چرا بیخودی خودم رو درگیر این مسائل بی ارزش کنم ! تا همین الان هم کلی از وقت و زندگیم رو هدر دادم .
اما یک فکر این روزها خیلی ذهن من رو به خودش مشغول کرده , تو این فکرم که خودم از نزدیک به یک دختر پیشنهاد دوستی بدم خیلی هیجان داره تا به حال این کار رو نکردم اما نمی دونم واکنش طرف مقابل چیه !
کمتر دختری پیدا میشه که دوست پسر نداشته باشه ممکن جوابش منفی باشه , یا بی تفاوت باشه شاید هم جوابش مثبت باشه .
بیشتر به خاطر هیجانش می خوام این کار رو بکنم تا به حال تو زندگیم از این شیطونی ها نکردم !
اما در شان و شخصیت من نیست که بخوام این کار رو بکنم اصلا دختر مورد نظر رو از کجا پیدا کنم ! بهترین جا دانشگاه می تونه باشه اما از دختر های اونجا خوشم نمیاد تو خیابون هم که نمی تونم ! تو آموزشگاه هم که این ترم کلاس دختر ها جداست دختر های فامیل هم که نمی تونم , خوشم نمیاد !
پس همون بهتر که دختر ها خودشون دنبالم باشن ! اما می خوام این بار خودم انتخاب کنم نه این که انتخاب بشم !
با خودم میگم این دختر ها عجب پررو بودند ! که توی خیابون یا مهمونی یا هر جای دیگه ای مقابل من ایستادند و حرفشون رو زدند , شماره دادند و رفتند! بر فرض این کار رو هم بکنم و دختر مورد نظر جوابش مثبت بود که چی بشه !؟
باز روز از نو روزی از نو ! از درس هام جا می مونم , اعصابم به هم می ریزه , هزینه ی تلفن و سایر هزینه ها ! سروش کجایی مردم از دل درد ! سروش مردم از کمر درد ! سرم درد می کنه ! تا چهار صبح باید دلداریش بدم ! سر کلاس های دانشگاه نرم , برم خانوم رو زیارت کنم ! میگم الان نمی تونم کار دارم اون میگه من فقط الان می تونم بیام ببینمت من هم به ناچار باید برم !
مجبورم بعضی از واحد ها رو حذف کنم که خانوم ناراحت نشن ! از درس و زندگی جا بمونم فردا هم یک پسر دیگه میاد که وضعیتش از من بهتر یا از من خسته میشه میگه bye bye for ever ...
دختر ها کسانی رو دوست دارند که پول ! داشته باشه که با هم برن خوش گذرونی آخرش هم از خجالت پسر در بیاد ! من نه پولش رو دارم نه وقتش رو ! نه اهل این مسائل هستم .


تصويري از يك سالگي سروش برگرفته از وبلاگ وي


این روز ها هر ببو گلابی می تونه یک دوست دختر داشته باشه البته کاری ندارم دختر چه جور آدمیه !
من که به قول خودشون fashion ترین ! خفن ترین ! خوشگل ترین ! و آخر آخر این مسخره بازی ها رو به عنوان دوست دختر داشتم , دیگه داشتن دوست دختر معمولی که برام کاری نداره ! اما آخرش هیچ فایده و سودی برای من نداره من دنبال سود نیستم اما حداقلش این بود این قد بی معرفت نمی شدند البته بعضی هاشون !
اما به نظرم دختر ها خیلی پلید هستند خیلی راحت آدم رو می فروشند ! این قد راحت زیر همه چی می زنند که من می مونم این ها کی بودند ! چرا این طوری بودند ؟! اصلا بهشون اعتماد ندارم هر روز که می گذره بیشتر ازشون بدم میاد !
هیچ دختری حاضر نیست به گذشته ی خودش و کارهایی که کرده اعتراف کنه چون می دونند گند کاراشون در میاد !
از چهار سالگی فکر شوهر کردن هستند دائما تو خواب و خیالشون دارن ازدواج می کنند تا پانزده سالگی قبح دختر بودن براشون از بین رفته !!!!!!! از هیجده سالگی به بعد دنبال یک پسر هستند که بیچاره اش کنند چرا ؟ چون می ترسن ترشیده بشن ! هر کسی هم که موقعیتش بهتر بود و بهتر تونستند ...! کنند میرن سراغ اون .
هدف من برآورده کردن نیاز عاطفی خودم و طرف مقابلم بود و هست اما حالا که وضعیت این طوری چرا خودم رو گرفتار این ها کنم !؟ دارم با آرامش زندگی میکنم می خوام هیچ کدومشون نباشن ...
چند شب پیش فیلم اخراجی ها رو یکبار دیگه دیدم ! صحنه ی آخرش که اون جوانان داشتند روی مین می رفتند گریه ی من رو در آورد !
حیفم امد یادی از اون گل هایی که پرپر شدند نکنم , عزیزانی که جونشون رو در راه کشورشون دادند تا ما بمونیم , مایی که ok گفتن رو با کلاس شدن می دونیم !
مایی که پرچم کشورهای دیگه روی لباسمون حک شده ! و به این مسله افتخار می کنیم ! مایی که برای کشورمون و فرهنگش ارزش قائل نیستیم !
مگه اون جوانانی که روی مین رفتند پاهاشون رو از دست دادند چشم هاشون رو دادند جونشون رو دادند امید نداشتند ؟ هدف نداشتند ؟ پدر و مادر , خواهر و برادر نداشتند ؟ دوست نداشتند ازدواج کنند بچه داشته باشند زندگی آروم داشته باشند ؟ مگه تحصیلات نداشتند ؟ مگه انسانیت نداشتند
چرا همه ی این ها رو داشتند اما اونها پرپر شدند که ما به جای خداحافظ بگیم bye و به این کارمون افتخار کنیم که با کلاس !!! شدیم ...