Friday, October 3, 2008

يادداشت‌هايي از يك جوان ايراني

متني كه در پي مي‌آيد دست نوشته سروش 22 ساله دانشجوي مهندسي مي‌باشد. عاشق فيزيك، نوشابه و بازي‌هاي ويديويي در يك خانواده‌ي معمول،عاشق وطن و به گفته‌ي خودش بيزار از دخترها و متنفر از اعراب مي‌باشد. مطالب نقل شده نه مورد تاييد است و نه غير قابل تاييد، خيلي از مطالب ايشان را در هنگام خواندن وبلاگ سروش وصف حال خويش يافتم. آيا مطالب ذكر شده در وبلاگ وي وصف حال شما نيز به عنوان يك پسر يا جوان ايراني مي‌باشد؟


این روزها یکم به خودم حساس شدم , وقتی که پسر و دختر هایی رو می بینم که کنار هم راه میرن با هم میگن و می خندند احساس می کنم چیزی رو تو زندگیم گم کردم , بهشون غبطه می خورم .
دوست دارم کسی رو داشته باشم اما سر تا پای وجودم رو تردید گرفته , داشته باشم که چی بشه ؟ من که آخر این روابط رو می دونم پس چرا بیخودی خودم رو درگیر این مسائل بی ارزش کنم ! تا همین الان هم کلی از وقت و زندگیم رو هدر دادم .
اما یک فکر این روزها خیلی ذهن من رو به خودش مشغول کرده , تو این فکرم که خودم از نزدیک به یک دختر پیشنهاد دوستی بدم خیلی هیجان داره تا به حال این کار رو نکردم اما نمی دونم واکنش طرف مقابل چیه !
کمتر دختری پیدا میشه که دوست پسر نداشته باشه ممکن جوابش منفی باشه , یا بی تفاوت باشه شاید هم جوابش مثبت باشه .
بیشتر به خاطر هیجانش می خوام این کار رو بکنم تا به حال تو زندگیم از این شیطونی ها نکردم !
اما در شان و شخصیت من نیست که بخوام این کار رو بکنم اصلا دختر مورد نظر رو از کجا پیدا کنم ! بهترین جا دانشگاه می تونه باشه اما از دختر های اونجا خوشم نمیاد تو خیابون هم که نمی تونم ! تو آموزشگاه هم که این ترم کلاس دختر ها جداست دختر های فامیل هم که نمی تونم , خوشم نمیاد !
پس همون بهتر که دختر ها خودشون دنبالم باشن ! اما می خوام این بار خودم انتخاب کنم نه این که انتخاب بشم !
با خودم میگم این دختر ها عجب پررو بودند ! که توی خیابون یا مهمونی یا هر جای دیگه ای مقابل من ایستادند و حرفشون رو زدند , شماره دادند و رفتند! بر فرض این کار رو هم بکنم و دختر مورد نظر جوابش مثبت بود که چی بشه !؟
باز روز از نو روزی از نو ! از درس هام جا می مونم , اعصابم به هم می ریزه , هزینه ی تلفن و سایر هزینه ها ! سروش کجایی مردم از دل درد ! سروش مردم از کمر درد ! سرم درد می کنه ! تا چهار صبح باید دلداریش بدم ! سر کلاس های دانشگاه نرم , برم خانوم رو زیارت کنم ! میگم الان نمی تونم کار دارم اون میگه من فقط الان می تونم بیام ببینمت من هم به ناچار باید برم !
مجبورم بعضی از واحد ها رو حذف کنم که خانوم ناراحت نشن ! از درس و زندگی جا بمونم فردا هم یک پسر دیگه میاد که وضعیتش از من بهتر یا از من خسته میشه میگه bye bye for ever ...
دختر ها کسانی رو دوست دارند که پول ! داشته باشه که با هم برن خوش گذرونی آخرش هم از خجالت پسر در بیاد ! من نه پولش رو دارم نه وقتش رو ! نه اهل این مسائل هستم .


تصويري از يك سالگي سروش برگرفته از وبلاگ وي


این روز ها هر ببو گلابی می تونه یک دوست دختر داشته باشه البته کاری ندارم دختر چه جور آدمیه !
من که به قول خودشون fashion ترین ! خفن ترین ! خوشگل ترین ! و آخر آخر این مسخره بازی ها رو به عنوان دوست دختر داشتم , دیگه داشتن دوست دختر معمولی که برام کاری نداره ! اما آخرش هیچ فایده و سودی برای من نداره من دنبال سود نیستم اما حداقلش این بود این قد بی معرفت نمی شدند البته بعضی هاشون !
اما به نظرم دختر ها خیلی پلید هستند خیلی راحت آدم رو می فروشند ! این قد راحت زیر همه چی می زنند که من می مونم این ها کی بودند ! چرا این طوری بودند ؟! اصلا بهشون اعتماد ندارم هر روز که می گذره بیشتر ازشون بدم میاد !
هیچ دختری حاضر نیست به گذشته ی خودش و کارهایی که کرده اعتراف کنه چون می دونند گند کاراشون در میاد !
از چهار سالگی فکر شوهر کردن هستند دائما تو خواب و خیالشون دارن ازدواج می کنند تا پانزده سالگی قبح دختر بودن براشون از بین رفته !!!!!!! از هیجده سالگی به بعد دنبال یک پسر هستند که بیچاره اش کنند چرا ؟ چون می ترسن ترشیده بشن ! هر کسی هم که موقعیتش بهتر بود و بهتر تونستند ...! کنند میرن سراغ اون .
هدف من برآورده کردن نیاز عاطفی خودم و طرف مقابلم بود و هست اما حالا که وضعیت این طوری چرا خودم رو گرفتار این ها کنم !؟ دارم با آرامش زندگی میکنم می خوام هیچ کدومشون نباشن ...
چند شب پیش فیلم اخراجی ها رو یکبار دیگه دیدم ! صحنه ی آخرش که اون جوانان داشتند روی مین می رفتند گریه ی من رو در آورد !
حیفم امد یادی از اون گل هایی که پرپر شدند نکنم , عزیزانی که جونشون رو در راه کشورشون دادند تا ما بمونیم , مایی که ok گفتن رو با کلاس شدن می دونیم !
مایی که پرچم کشورهای دیگه روی لباسمون حک شده ! و به این مسله افتخار می کنیم ! مایی که برای کشورمون و فرهنگش ارزش قائل نیستیم !
مگه اون جوانانی که روی مین رفتند پاهاشون رو از دست دادند چشم هاشون رو دادند جونشون رو دادند امید نداشتند ؟ هدف نداشتند ؟ پدر و مادر , خواهر و برادر نداشتند ؟ دوست نداشتند ازدواج کنند بچه داشته باشند زندگی آروم داشته باشند ؟ مگه تحصیلات نداشتند ؟ مگه انسانیت نداشتند
چرا همه ی این ها رو داشتند اما اونها پرپر شدند که ما به جای خداحافظ بگیم bye و به این کارمون افتخار کنیم که با کلاس !!! شدیم ...



2 comments:

  1. سلام
    خوب، من به عنوان یک پسر ایرانی نظری ندارم اما به عنوان یک دختر ایرانی قسمت های زیادی از این پست رو درک نمی کنم.
    من به وبلاگ جوان مربوطه سر زدم. شاید از شخص این جوان این حرف ها قابل پذیرش باشه، چون نوشته که از دخترها بدی دیده. (شاید هم نه)
    اما این که نظر ایشون تبدیل بشه به یه حکم کلی راجع به همه ی دخترها اصلا درست نیست.

    این یه قسمت رو ببینید مثلا:
    «از چهار سالگی فکر شوهر کردن هستند دائما تو خواب و خیالشون دارن ازدواج می کنند تا پانزده سالگی قبح دختر بودن براشون از بین رفته !!!!!!! از هیجده سالگی به بعد دنبال یک پسر هستند که بیچاره اش کنند چرا ؟ چون می ترسن ترشیده بشن ! هر کسی هم که موقعیتش بهتر بود و بهتر تونستند ...! کنند میرن سراغ اون .»

    من واقعا متاسفم اگر پسرها جدا اینطور فکر می کنند.

    ReplyDelete
  2. پیرو صحبت سرکار ناشناس ، به نظر من پسرا کلا فکر نکن بهتره :D

    ReplyDelete