Monday, June 30, 2008

3 2 1 ACTION

كودك كه بودم چند با تئاتر بازي كردم، يك بار در دوره‌ي ابتدايي (برنده‌ي دريافت بهترين نقش اسير در كلاس پنجم) و برنامه‌ي تئاتري كه من در آن پزشك بودم (پرتويي از انفجار نور چه اسم بي ربطي! نور مگر منفجر مي‌شود؟). الان مدتي است كه وقت ندارم و بايد كلي پروژه را تكميل نمايم (چه كار پر مشقتي) حتي نوشته‌هاي تنها خواننده‌ي هميشگي بلاگم بنفشه، حتي وقت وبلاگ خواندن را ندارم سر به دفتر مشق كه زدم ديدم اووه چند تا انتشار خوانده نشده‌ي جديد وجود دارد، فـقـــر كودكان خياباني، توصيه‌هاي بازي كارگرداني، انديشه‌ي سبز نويس خزر، توصيه كرده بود كه " محبوب ترین های سینمایی را از نظر خودم بنویسم" خوب خيلي دوست داري بداني؟

محبوب ترين کارگردان:
عروسك گردان تئاتري به نام جهان

محبوب ترين فیلم:
زندگي پدري بزرگ من

بهترين بازيگران:
پدر بزرگ باز هم پدر بزرگ، تو و من

بعد از هرج و مرج سياسي-اقتصادي در عرصه‌ي كشور نوبت به هرج و مرج اطلاعاتي رسيده است، آقاي جاسوس ببخشيد مدير يك شركت خصوصي مرتبط به بخش‌هاي دفاعي كشور گويا در دادگاه بدوي به اعدام محكوم شده است يك خائن ديگر براي سرود اي ايران! اما در عين حال مرگ كارگران در سعادت آباد هم بحث ديگري است درد آور!، قاضي و خان را هر دو را به چالش كشيده است. هر روز هواپيماي نظامي در نزديكي ما در حال انجام عمليات احتمالاً در كشوري دوست و همسايه اند و من فقط صداي آن را مي‌شنوم! ضد هوايي كه نتوانست شي نوراني را در غرب تهران هدف قرار دهد! ماجراي سقوط هواپيماي اصفهان اگر صحت داشته باشد، نقدي شدن يارانه‌ها و .... حالا خوب است كلي درس و پروژه دارم! هر وقت مي‌نويسم فكر مي‌كنم شايد اين آخرين مطلبي باشد كه آنرا نشر مي‌كنم پس سعي مي‌كنم منصف باشم!

Friday, June 20, 2008

پيرامون اظهارات پاليزدار

عباس پاليزدار تا حدود 1 ماه پيش شهروندي سالم بود كه هيچ اتهامي به آن وارد نبود، اما پس از اظهارات وي پرونده‌هايي عليه ايشان باز شد كه حتي صحت آن مشخص نيست، كافي ست اندكي در سايت خبرگزاري فارس نزديك سپاه پاسداران جمهوري اسلامي، خبرگزاري نزديك به محسن رضايي تابناك (همان بازتاب سابق) يا الف سايت نزديك به احمد توكلي، برنا سايت نزديك به دولت زد، تا موج انتقاد، اتهام عليه ايشان مشخص گردد.

خبرگزاري دولتي برنا در يادداشتي تحت عنوان«نکته انحرافي پرونده پاليزدار. چرا به جاي "ما قال" به من قال مي پردازيد؟» به دفاع از اظهارات وي پرداخت. همچنين به گزارش «فردا» در يادداشت آمده است: سوال اساسي و مهم اين است که چرا به جاي حمله به شخصيت فردي پاليزدار، هيچ کس اتهامات مطرح شده از جانب وي را تکذيب نمي کند؟!

اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان اين سوال را مطرح كرده بود كه آيا اتفاقاتي از اين دست محصول عدم پاسخگويي مسئولان قوه قضاييه نيست؟
از طرف ديگر بيان كرده اند :"اما مسئله اصلی که در این غوغای سیاسی در حال فراموشی است محتوای سخنان پالیزدار است. بالاخره این سئوال در افکار عمومی مطرح است که تکلیف حرف‌های ایشان چه می‌شود؟"

از طرفي تخلفات مالي بعد از اين اظهارات به ايشان وارد گرديده است كه ليست 6 ميلياردي آن هنوز هم در ليست خبرگزاري فارس هنوز هم قابل مشاهده است اين در حالي است كه به گزارش برنا گفته مي شود عباس پاليزداري كه در دانشگاه همدان اتهاماتي را به برخي چهره هاي كشور نسبت داده 7 ميليارد تومان بدهي دارد اما شخص ديگري با همين نام 6 ميليارد تومان اختلاس كرده كه با اين شخص متفاوت است. و دو تيتر جالب در دو سايت الف "اين پاليزدار آن پاليزدار نيست" در 22 خرداد و خبرگزاري فارس "اين پاليزدار همان پاليزدار است" در 24 خرداد در تاييد گفته‌هاي پيشين مطلب را كامل مي‌سازد.

از طرفي سوال اينجاست كه كساني كه درباره‌ي مدرك تحصيلي ايشان سر و صدا مي‌كنند چرا تا پيش از اين درباره‌ي ايشان اظهار نظر نكرده بودند؟ و دستگاه‌هاي اطلاعاتي-قضايي در صورت وقوع چنين جرمي چرا تا پيش از اين نسبت به برخورد با ايشان اقدام نكرده اند؟

به نظر مي‌رسد اظهارات يك فرد در صورت كذب بودن آنها نبايد سبب دستگيري 11 نفر بنا به اظهار نظر سخنگوي قوه‌ي قضائيه و بازپرسي از نماينده مردم كرج مجلس به مدت 11 ساعت باشد.

آنچه از نظر بنده در جهت تنوير افكار عمومي درست به نظر مي‌رسد، جوابيه‌اي مستدل بر بند بند اظهارات ايشان است، تا صحت و يا عدم صحت بيانات ايشان مشخص گردد و در هر دو صورت اقدامات قانوني لازم به عمل آيد.

Sunday, June 15, 2008

مرثیه‌اي براي علي

ای علی؛ هميشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثيه خواهی گفت، و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثيه می‌خوانم!
ای علی من آمده‌ام که بر حال زار خود گريه کنم،زيرا تو بزرگوارتر از آنی که به گريه و لابه ما احتياج داشته باشی.....
ای علی گفتی که هرکس گفتنی‌هايی دارد - و شخصيت هر انسانی به اندازه ناگفتنی‌های اوست. و من اضافه می‌کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی ديگر به اندازه ناگفتنی‌های است که می‌توانم با او در ميان بگذارم - و از این ناگفتنی‌ها که می‌خواستم بازگو کنم، بی نهايت داشتم..............
ای علی من دردمندم، دل شکسته‌ام، زير کوهی عظيم از ظلم و ستم کوفته و پژمرده شده‌ام، ديگر صبر و تحملم به پايان رسيده است. خواستم از فرصت محالی که بدست آمده بود استفاده کنم، و در کنار تو، در پرتو روح بلند تو کمی ‌بياسايم، خوش داشتم که وجود غم آلود خود را به سر پنجه هنرمند تو بسپارم‌، و تو‌، نی وجودم‌، سرود عشق، و آوای تنهايی، و آواز بيابان و موسيقی آسمانم را بشنوی.
می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشايم‌، می‌خواستم که پرده‌های جديدی از ظلم و ستم را که به شيعيان علی و حسين می‌گذرد به تو نشان دهم و کينه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسيسه بازی‌های کثيفی را که از زمان ابوسفيان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمايانم.ای علی؛ شايد تعجب کنی اگر بگويم که همين هفته گذشته که به محور جنگ "بنت جبيل" رفته بودم و چند روز را در سنگرهای متقدم "تل مسعود" در ميان جنگندگان "امل" گذراندم فقط يک کتاب با خودم بردم و آن (کوير) تو بود. کويری که يک عالم معنی و غنا داشت‌، و مرا به آسمان ها می‌برد و به ازليت و ابديت متصل می‌کرد، کويری که در آن آوای عدم را می‌شنيدم‌، از فشار وجود می‌آراميدم‌، به ملکوت آسمان پرواز می‌کردم و در دنيای تنهايی به درجه وحدت می‌رسيدم.


ای علی؛ تو نماينده به حق محرومين و زجر ديدگان تاريخی، و من ناله درد مندان را از حلقوم تو می‌شنوم‌، خروش اعتراض آنها را در فرياد رعد آسای تو می‌يابم‌، سرنوشت هزاران کارگر بدبخت را از دريچه چشم تو می‌بينم که زير تازيانه جالادان فرعون جان می‌دهندو زير تخته سنگ‌ها دفن می‌شوند، و من صدای خرد شدن استخوان‌های نحيف آنها را زير تخته سنگ‌ها می‌شنوم، و ضجه درد مندان و ناله زجر ديدگان دلم را به درد می‌آورد.

ای علی؛ دین داران متعصب و جاهلان تو را به حربه تکفیر کوفتند، از هیچ دشمنی و تهمت فرو گذار نکردند، و غرب زدگان که خود را به دروغ روشنفکر می‌نامند، تو را به تحمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند، و رژیم شاه نیز که نمی‌توانست تو را تحمل کند، و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره شهید کرد. .
قسم به غم که تا روزگاری که دريای غم بر دلم موج می‌زند‌،ای علی تو در قلب من زنده و جاويدی‌.
قسم به ناله درد مندان و آه بينوايان، و اشک يتيمان‌، که تا استعمار و استبداد و استثمار وجود دارد‌، تو ای علی در جوش و خروش زنجيريان و محرومان حيات داری.

منابع: متـن ، عكس مطلب
لينك مرتبط: پايگاه شهيد مصطفي چمران

Thursday, June 12, 2008

پادشاه بي لباس

كودك كه بودم داستاني را برايم مي‌خواندند از پادشاهي كه لباسي نامرئي خواست و دو شياد، چندين شبانه روز به دوختن لباسي كه اصلاً وجود نداشت پرداخت و گفتند كسي كه لباس نامرئي را نمي‌فهمد بي‌شعور است. داستان آنجايي خاتمه يافت كه كودكي خرد در مراسم سان پادشاه با لباس نامرئيش فرياد زد! پادشاه لخت است.

حالا اين داستان چه شد كه بعد از اين همه سال در ذهنم تداعي شد؟ اظهارات اخير كسي را در وبلاگش داشتم مي‌خواندم كه گفته بود:
"نمی توانیم هاله های نور خدا را منکر شویم. هرکس نمی بیند به کوری خود اعتراف کرده است."

اين هاله‌ها نور از همان هاله‌هايي است كه رئيس جمهور احمدي نژاد در هنگام سخنرانيش در سازمان ملل كنارش پديد آمده بود، كه در گزارش بعد از سفرش به آيت الله جوادي آملي (اگر درست در خاطرم مانده باشد) بيان شد، اما خبرنگار روزنامه‌ي شرق وقتي چند روز بعد در كنفرانس خبري از احمدي نژاد پرسيد گويا خود وي آنرا از ياد برده بود و حالا مجدداً رييس جمهور احمدي نژاد آنها را به لحني تندتر از پيش به خاطر آورده است، شايد اين نيز از عنايات ويژه حضرت وليعصر (عج) به شخص ايشان است. حالا شايد بايد كودكي به رييس جمهور فرياد كند كه جناب رييس شايد اين هاله‌هاي نوري كه شما مي‌بينيد هاله‌هاي ايجاد شده توسط لامپ‌هايي با جريان برق است.

يا شايد اين هاله‌هاي نور متعلق به حمايت‌هاي بي حد و اندازه‌ي مردم ايتاليا از رييس جمهوري ايران در اجلاس فائو يا همان توفان خشم ملت‌ها تكه كلام آقاي رييس جمهور باشد.

Monday, June 9, 2008

آيينه گر، نقش تو بنمود راست

آيينه گر، نقش تو بنمود راست
خود شكن ،آيينه شكستن خطاست
آشنايي من با فرزند آقاي مطهري بيش از خواندن چند مصاحبه و مقاله نيست، شخصاً از صحبت‌ها و رفتارهاي ايشان خوشم نمي‌آيد، امروز مصاحبه در تابناك چيزهايي جديد خواندم كه برايم بخشي از آن جالب بود، در زير پوست همين شهري كه زندگي مي‌كنيم چه اتفاقاتي كه نمي‌افتد و سر انجام آن هم معلوم نمي‌شود كه چه شد. مثلاً داستان عكاسي كه مي‌گفتند از عكس دختران جوان سو استفاده مي‌كرد و با چند ده دختر گرفته بودنش در روزنامه‌ي هگمتانه يا روزنامه 1400 كه نزديك به حميد رضا حاجي بابايي نماينده دوره هشت، هفت، شش، پنج همدان است يادم مي‌آيد كه نوشته شده بود "روباه هزار چهره‌ي همدان به دام افتاد"، حالا آن وقت مي‌گفتد كه بعضي‌ها از اقدامات غير اخلاقي اين فرد مطلع بودند، ولي به دليل وابستگي اين فرد به برخي از سازمان‌هاي عقيدتي نظام با ديده‌ي اغماض به رفتار وي نگاه مي‌كردند، حتي هنوز هم يادم هست كه جوانان ساده و بي آلايش حزب الله‌ي و بسيجي عكاسي را با حمله ور شدن به آن بسته بودند زيرا حيثيت آنان خدشه دار شده بود. اما الان 2 سال بيشتر است كه از آن رخداد مي‌گذرد در عكاسي چند ماه بعد باز شد و معلوم نشد روباه 1000 چهره، وارد 1001 چهره‌ي خود گرديد يا نه.
اينقدر اتفاقات گوناگون در همدان افتاده است كه شايد اگر امام (ره) زنده بودند به جاي دانشگاه مي‌فرمودند همدان مبدا همه‌ي تحولات است. رييس جمهوري آقاي بني صدر، اظهارات هاشم آغاجري، حكم اعدام آغاجري، شلوغ شدن دانشگاه همدان، برنده‌ي جايزه‌ي نوبل شدن شيرين عبادي، بازيگري همكلاسي خواهر خواهرم هانيه توسلي همچنين پرويز پرستويي، همداني بودن برخي از اعضاي كابينه رژيم صهيونيستي فقط چند رويداد ويژه است كه در عرض دو سه دهه‌ي گذشته در شهر 300 هزار نفري رخ داده است.
آقاي مطهري اخيراً گفته بودند:
متأسفانه امروز کار به جايي رسيده است که وقتي در مهرماه گذشته، يک خانم پزشک جوان ـ و از استعدادهاي درخشان ـ که به همراه نامزدش در همدان به پارک رفته، دستگير مي‌شود و دو روز بعد جنازه اش از بازداشتگاه بيرون مي‌آيد، تقريبا همه دست اندرکاران حکومتي با سکوت خود نظام را تقويت! مي‌کنند. هيچيک از آنان حتي در حد ابراز ناراحتي و يا دلجويي بازماندگان دم بر نمي‌آورد. فريادهاي دادخواهي پدر زهرا، آقاي بني يعقوب نيز که زنداني سياسي قبل از انقلاب بوده و سالها در شغل شريف پاسداري به اين انقلاب خدمت کرده است به جايي نمي‌رسد. آيا چشم اميد اين پدر در کشوري که سالهايش نام رسول الله(ص) و اميرالمؤمنين(ع) را يدک مي‌کشد بايد به سازمانهاي بين المللي اي باشد که بسياري از دست اندرکارانش به چشم تحقير به احکام نوراني اسلام مي‌نگرند؟ (پاسخگويي قوه قضائيه در مورد اين پرونده مثل همه پرونده‌هاي ديگر مورد توجه مردم، اين است که «در دست بررسي است و لذا اطلاعات بيشتري نمي‌توانيم بدهيم». اين سخن در جاي خود صحيح است ولي اميد چنداني ايجاد نمي‌کند، زيرا در همه دنيا با توجه به مشخص بودن حجم و محتواي يک پرونده و تجربه قاضي، در کنار تأکيد بر «در دست بررسي بودن» پرونده، از همان آغاز، تاريخ دقيقي ولو ده ماه ديگر به عنوان زمان اعلام نتيجه پرونده و معرفي مجرمان به آگاهي مردم مي‌رسد)... . اين نوع سياست اطلاع رساني و در واقع لاپوشاني تخلفات متخلفين، اعم از روحاني و غير روحاني، کار را به جايي رسانده است که عده‌اي از جوانان امروز به همه روحانيان از صدر تا ذيل و حتي درگذشتگانشان مثل شهيد مطهري و علامه طباطبايي هم بدبين شده‌اند. از روحانيان، تنها عده بسيار قليلي در پناه نظام اطلاع رساني موجود، جرمهايي مرتکب شده و مي‌شوند و حداکثر خلع لباس و يا منفصل از خدمت مي‌شوند – اگر بشوند ـ اما تاوان آن فساد‌ها و چپاولها را بايد آن طلبه‌اي بدهد که خود برايم مي‌گفت وقتي با حال زار، دختر شش ماهه سرطاني اش را در خيابانهاي تهران در بغل گرفته و آدرس مي‌پرسيده است عده‌اي حتي حاضر نبوده‌اند محل بيمارستان را به او نشان دهند. آبروي اين صنف شريف که به نسبت، بيشترين شهيد را به اين انقلاب تقديم کرده و بدون ترديد بسياري از آنان زير فقر زندگي مي‌کنند، فداي برخي سياستهاي غلط و به ويژه سياستهاي کنوني نظام اطلاع رساني شده است... .

Thursday, June 5, 2008

ايزولاسيون كاربران ايراني

اول از همه بگويم كه نمي‌دانم چه بلايي بر سر سايت بلاگر آورده اند كه حتي خود من نيز نمي‌توانم وارد سايت شوم و كسي هم نمي‌تواند نظر ارسال كند. كي اين بلا را بر سر بِلاگر آورده بود نمي‌دانم اما بَلاگر خوبي بود.
قبلاً در روزنامه‌ي همشهري خوانده بودم گوگل چند ساعت فيلتر شد كه خبر تاييد نيز گرديد، مبارك است، حالا هم بلاگر فيلتر نشده فقط سايتش بالا نمي‌آيد كه با فيلترينگ زياد تفاوتي ندارد، يك نوع فيلترينگ مودبانه مي‌تواند اينگونه باشد.

سايت atspace.com يك وب سايت است كه خدمات ميزباني رايگان به كاربران خود ارانه مي‌دهد ولي اين سايت نيز در ايران، حداقل در اين چند ISP كه من چك كردم فيلتر شده است، نه سايت غير اخلاقي است، نه سياسي، نه قابل استفاده براي كارهاي غير اخلاقي و يا سياسي. علت فيلترينگ اين سايت و صدها وب سايت خدمات رايگان هاست برايم مشخص نيست، حتي اگر منظور فيلتر كننده‌گان وب سايت‌هايي مثل وب سايت بالا فيلتركردن يك سري فيلتر شكن مثل PHProxy، CGI Proxy و از اين دست باشد، سايت atspace.com صرفاً صفحات HTML را بارگذاري مي‌كند و سرور رايگان آن يك سرور كاملاً ساده و بدون امكانات اجراي چنين برنامه‌هايي در سرور ارائه دهنده‌ي خدمات است. از طرفي بسياري از سرويس دهنده‌گان رايگان ميزباني امكانات FTP خود را كه پيش نياز استفاده يك فيلترشكن تحت وب مي‌باشد، مسدود نموده اند.

اما چرا اين وب سايت فيلتر شده است، سوالي است كه همچون يك معما، شبه‌ي محدوديت دسترسي كاربران ايراني را به اينترنت بيش از پيش در نظرم تداعي مي‌كند. اين محدوديت‌ها علاوه بر محدوديت‌هاي به وجود آمده شركت‌هاي امريكايي توسط دولت ايالات متحده عليه ايران امكان استفاده مطلوب و كم هزينه را براي كاربران ايراني تنگ و تنگ تر مي‌نمايد.

در هر حال كنترل جامعه مجازي با محدود كردن وب سايت‌ها بدون علت استراتژي عقلايي و تاثيرگذاري به نظرنمي‌رسد.
سپاس از آتي نتي‌هاي همداني، انديشه سبزان خزر، تكنيكي‌ها و تهراني‌هايي كه اين وبلاگ را گاه و بيگاه مورد تفقد قرار مي‌دهند.

Tuesday, June 3, 2008

زندگي

تا حالا فكر مي‌كردم تكنولوژي وسيله‌ي سهولت زندگي را فراهم آورده است. شايد هم درست باشد اما فرصتي را فراهم آورده است براي انزواي افراد، پدر بزرگم 40 سال داشت كه ازدواج كرد، شرايط فراهم نبود؟ چرا فراهم بود اما مي‌توانستند بدون فشار زندگي كنند، تكنولوژي پيشرفت كرد، پدرم 30 ساله دانشجوي پزشكي دانشگاه تهران بود، ازدواج كرد. شرايط فراهم نبود؟ نمي‌توان گفت شرايط خيلي خوب بود اما در هر حال مي‌شد زندگي را با يك كار دانشجويي اداره كرد، خانه‌اي در بالاترين محل شهرمان را جمعاً با 4 ميليون تومان 15 سال پيش مي‌توان ساخت كه تازه نيمي از آن را هم وام مسكن مي‌دادند. امروز من 24 ساله دانشجوي كارشناسي ارشد مهندسي به فكر اينكه آيا امتحانات پايان ترم را مي‌توانم به سلامت پشت سر بگذارم، فارق از اينكه كي مي‌توانم خود صاحب خانه شوم، خانه كه چه عرض نمايم، آپارتمان كه بايد متري 2 ميليون تومان براي هر متر آن در همان جايي كه هستيم (يعني در شهر پدري مادري) بپردازم و اگر بخواهم خانه‌اي همچون خانه‌اي پدري داشته باشم بايد بيش از نيم ميلياردكي جمع كرده باشم تا بتوانم سري بالا گرفته و دنبال مسكن بگردم. تازه اگر تا 10 سال آينده هيچ اتفاق خاصي رخ ندهد و در حالت متعالي آن تا آن زمان مدرس دانشگاه شده باشم، بايد 20 سال هيچ چيزي نه بخورم، نه چيزي بپوشم تا اگر قيمت مسكن ثابت ماند (حرف چرند نزن بابا!) بتوانم در 54 سالگي فقط صاحب يك مسكن شوم! يعني درست در وقتي كه وقت بازنشستگي يك كارمند فرا مي‌رسد.
راستي در آستانه ارتحال حضرت امام (ره) هستيم. تنها شخصي كه عكسش در اتاق خوابم بيش از 10 سال است كه عكسش آويزان است و حتي در مغازه‌ي اصغر آقا كه اصلاً اعتقادي به نظام ندارد هنوز عكس امام در وسط مغازه اش باقي مانده است، هنوز هم آن عكسي را كه در كودكستان به ما دادند همراه دارم كه در آن عكس نوه‌ي حضرت امام در حال بوسيدن ايشان هستند، شايد امام ابعادي از زندگي امام هنوز هم نا شناخته باشد، در دوران كودكيم در خانه‌اي با حياط كوچكي در تهران در محله جيحون زندگي مي‌كرديم و هنوز يادم هست به پدرم مي‌گفتم مرا براي ملاقات پيش امام ببرد، آرزويي كه هيچگاه موفق به رسيدن به آن نشدم.

دوستانم برايم عكس‌هايي را از آرشيو‌هاي روزنامه‌ي كيهان برايم ايميل كرده بودند كه حيفم آمد، شما نيز نبينيد.

شايد مطالب اوليه با مطالب دومي كه نوشتم متناقض به نظر برسد، اما من واقعيت‌هاي امروز را آنگونه كه شما با ديدن عكس دوم قياس كرديد، قياس نمي‌كنم. حالا اين چيزها به تكنولوژي آب و برق موبايل و اينترنت و ديش چه ربطي داشت را ديگر خودتان زحمت بكشيد بگوييد.

Sunday, June 1, 2008

ياد باد آن روزگاران

يكي از دوستانم برايم نوشته بود. چرا نمي‌نويسي؟ راستش فرصتي براي اينكه قلم را در دست بگيرم و فكر كنم فراهم نمي‌گردد. امروز به اولين وبلاگ زندگيم سر زدم، "وبلاگي كه دوست داشت وبلاگ بماند"، هنوز هم يادم هست كه آنجا فرصتي نبود تا بنويسم، اما اندك پست‌هايي را كه در آن ديدم به من ثابت كرد كه انسان خيلي سريع تغيير مي‌كند در 2 آبان 1382 نوشته بودم:

"امضای پروتکل الحاقی
اين چند وقت خيلی حرف سر امضای پروتکل الحاقی بود... خود من مخالف امضای اين پروتکل هستم چون به نظر من ا امضای اين پروتکل يعنی يک شکست سياسی بزرگ که در آينده ميتونه امنيت ملی رو تهديد کنه... ولی متاسفانه بايد بگم که ما شايد در اين برهه از زمان شکست خورديم ... بخاطر اينکه خيلی خودمون رو دست کم گرفتيم و شايد هم ترسيديم ... نظر شما چيه؟"

وپست كردن شعرهايي كه در خلال كنكور سراسري به صورت تفنني مي‌سرودم و قسمتي از آن را پست كرده بودم، كه درون مايه‌ي آن برگرفته از شعري از گلستان سعدي بود "عمر برف است و آفتاب تموز". شعري را كه 6 سال پيش سروده بودم، البته بخشي از آنرا دوباره زمزمه كردم كه در 19 آذر 1382 نوشته شده بود:

" به مناسبت همنشينی با سرما
امروز می خوام در باره يکی از شعرام بگم که زمانی که کنکور داشتم ۲ سال پيش سرودم ... البته خودتون می فهميد که اين شعر اقتباسی بوده از س....
آن هنگام که مهر تابان
خشم خود بر بر اين برف حقير برگيرد
رو به سستی نهد اين برف که ندارد يارای قدرت مهر ای هوشيار
عمر برفی که زمان پی در پی بفروزد بر آن پايداری نتواند بکند ...."
الان ادامه شعر را يادم نيست دقيقاً چون دفتر شعرهايم در همانجايي قرار دارد كه 6 سال پيش قرار داشت.
اما مي‌دانم بعد از اين قسمت نوشته شده بودم:

"اين سخن از من نيست، اين سخن آن كسي كه گذر كرد و برفت
قدمي زد بخنديد به دنيا و بگفت:
اين گلستان ......."
ادامه‌اش را در خاطر ندارم.