Sunday, December 20, 2009

اطلاعيه



به علت فيلتر شدن اين وبلاگ در جمهوري اسلامي ايران
به وبلاگ قلمك مراجعه نماييد.

آيت الله العظمي منتظري دعوت حق را لبيك گفت

هنوز هم ياد هست اولين بار نام آيت آلله منتظري را كجا شنيده بودم. در مدرسه بوديم كه آمدند گفتند راهپيمايي است امروز و همه بچه‌هاي مدرسه را بايد جمع كنيم برويم در راهپيمايي شركت نماييم. كدام راهپيمايي؟ مگر امروز چه مناسبتي است؟ به ياد دارم كه من و افراد مانند مرا از روي ناداني به تظاهرات بردند، آنجا كه رسيديم فقط اين شعارها فرياد مي‌شد، "مرگ بر منتظري خائن"، "مرگ بر ضد ولايت فقيه"، يادم مي‌آيد كه همانجا به سمت مسئول مدرسه رفتم و گفتم آقا اين كار درست نيست، او نيز جواب داد درست نيست اما بعضي از اوقات اجتناب ناپذير است. ما كه نمي‌دانستيم چه اتفاقي افتاده بود، بعدها متوجه شديم كه آيت الله منتظري ولايت فقيهي را كه خود انديشه‌ي آنرا پايه گذاشته‌اند، نقد كرده‌اند و گفته اند ولايت فقيه به اينصورت ولايت فقيه نيست! يادم نمي‌رود كه ما نيز قبل از رسيدن به محل اصلي تجمع در يك كوچه از صفي كه تقريبا از جمعيت شركت كننده‌ي آن فقط حمل كنندگان پرده مدرسه‌مان مانده بودند، جدا شديم و با اتوبوس‌هاي مجاني كه براي آن روز فراهم ديده بودند، تا خانه برگشتيم.



هنوز به خاطر دارم، كه فرزند دوستي از دوستان پدر كه در حوزه علميه قم درس مي‌خواند، در خانه‌ي ساده‌يشان چند تصوير يكي عكسي منتصب به حضرت رسول (ص) و ديگري عكسي از سيد محمد خاتمي بود، چگونه از حوزه علميه مي‌خواست كنار بكشد و سر انجام كنار كشيد. خاطرم هست كه مي‌گفت يك روز به ما گفتند بياييد برويم رمي جمرات كنيم (رمي جمرات همان سنگ زدن حجاج به نماد شيطان مي‌باشد)، او مي‌گفت ما را به جلوي درب خانه‌ي آيت الله منتظري بردند و گفتند هفت بار به در خانه ايشان در حالي كه زير پتو پنهان هستيد سنگ بزنيد.
هنوز هم به خاطر دارم، كه يكي ديگر از دوستانم عكس‌هاي شما را از اينترنت جستجو مي‌كرد، زير آن نوشته شده بود عكس متعلق است به دوران حصر، البته حسر در خانه در نظام جمهوري اسلامي، هنوز آن يك دهه حصر شما را كامل به ياد دارم و خاطرم هست كه بعد از يك دهه كه نظام به خيال خود احساس امنيت كرد حصر شما را نيزبرچيد.

بعدها فهميدم كه شما به نحوي وليعهد آيت الله خميني بوديد، اما به علت مخالفت انساني شما با اعدام‌هاي زندانيان در بند سياسي به دستور آيت الله خميني، كه يا بايد توبه مي‌كردند و يا بر سر عقيديشان مي‌مانندند و اعدام مي‌شدند، مخالفت كرديد! كنار كشيديد و گوشه عزلت گزيديد. اما اين سوال در ذهن من هنوز حل نشده است كه چرا شكست نيروهاي نظامي در كردستان بايد با اعدام مخالفان سياسي در تهران تلافي مي‌شد؟

اما امروز تازه مي‌فهمم كه چه گفته بوديد كه اين ولايت فقيه چيست كه شما بيش از دو دهه بود كه آنرا فرياد مي‌زيد و تا روز آخر با آن مخالفت مي‌نموديد!

حالا كه به ديار حق شتافته ايد، از شما به خاطر آن چند تك شعارهايي كه در دوران كودكي عليه شما سر داده ام، حلاليت مي‌طلبم. و اميدوارم كه اجري كه در راه خدا برداشته ايد را با مصاحبت با رسول الله و اولياء الله دريافت داريد.

والسلام علي عباد الله الصالحين

Saturday, December 12, 2009

سقوط قطعي نظام با دستگيري نخست وزير امام (ره)

چندي است شايعاتي مبني بر بازداشت نخست وزير محبوب امام (ره) قوت گرفته است، اين شايعات وقتي قوت گرفت كه محسني اژه‌اي دادستان تهران بعد از حضور گسترده مردم در 16 آذرماه در مورد لبريز شدن كاسه صبر نظام سخن گفت. با اين حال اين اقدام چه صحت داشته باشد و چه نه اين كار را مي‌توان يك انتحار تمام عيار جناحي به قيمت سقوط جمهوري اسلامي ارزيابي نمود. گويا مسولان كه هر روز به علت بي تدبيري به خيل اعتراضات مي‌افزايند و مردم را روز به روز بيشتر تحريك مي‌كنند، نمي‌دانند و يا از روي حماقت نمي‌خواهند درك كنند كه دستگيري هر يك از سران اصلاحات مي‌تواند اندك اميد بقاي نظام و طرح آشتي ملي را ريشه كن نمايد و دل خود را به روز اسلحه‌ي تعدادي خشونت طلب و اوباش خوش كرده و از عواقب كار خود اطلاع ندارد و تظاهرات ميليوني بعد از انتخابات را از ياد برده اند.



فيلتر شديم رفت! رفتيم يه وبلاگ جديد

راستش امروز كلي ذوق زده شدم، وقتي فهميدم كه وبلاگ شخصيم كه نظراتم در مورد مسايل سياسي را گاه و بيگاه در آن پست مي‌كردم. تنها و تنها در نظام ولايي ايران فيلتر شده است، آنقدر ذوق كرده ام كه نمي‌دانم اين وبلاگ‌ها چه بلايي بر سر اينها مي‌آوردند كه براي حفظ نظامشان، بايد حذف انديشه را نشانه روند، تا جايي كه من سعي كرده بودم مطالبات در چارچوب نظام جمهوري اسلامي البته بر مبناي آنچه در قانون اساسي اش ذكر شده، نه بر ميناي تفاسير شوراي نگهبان و آقاي جنتي، كدخدايي و الهام بود! توهين نيزجز براي عربده كشان صحن مجلس چون رسايي‌ها، عربده كشان خارج از صحن مجلس چون فاطمه نيم وجبي‌ها كه جز زبان توهين و به قول خودمان زبان چارپايي نمي‌فهمند به كسي نشده بود. سپاهي سازي مخابرات قطعاً اين چيزها را دارد لابد! البته چيزهاي ديگري هم دارد، مثل اينكه مديران شركت اعتماد مبين سپاه كه غاصب مخابرات بوده اند، در آرياشهر تهران به همراه زنش به طرز فجيعي با جدا شدن سر از پا درآيند و كسي نيز صدايش در نيايد. اين قتل كه تسويه حساب مالي كوچكي بود، يادآور سري قتل‌هاي زنجيره‌اي مامورين وزارت اطلاعات ايران به ويژه مرگ مرحوم فروهر و همسرش بود. آن هم به اسم حفظ نظام! وقتي سبزي جعفري، عالم دين شود و حكم شرعي صادر كند از اين بهتر نمي‌شود و بگويد: حفظ نظام (بخوانيد ما) از نماز و روزه (بخوانيد رياي ما) واجب تر است.

شعري برايتان با اقتباس از سروده سيمين دانشور سرودهام بخوانيد و بخنديد! مخصوصا كساني كه شهد فيلتر را نوشيده اند.

شنیدم بازهم فيلتر نشاندي
كه روشنفكر را بيگانه خواندی

ولی ایشان ز خویشـانت نبـودند
در این خط جمله را بیجا نشـاندی

سخـن گفـتــی ز آزادي و آنرا
به سانسور و به استبداد راندي

از این شغلت كه همچون نٌقل تر بود
هیاهـو شد عجب پولي تكانـدی

سخن هایت ز ­لندن دفــتری بود
چه عشرتها از این دفتر تو خواندي

ولیكن پول نفـت و سفره خلق
ز یادت رفت و بعد اسلام خواندي

سخن از انقلاب و پاسدار بود
دریغا ­حرفـی از اسلام نراندی

چو از پاسدار كردی یاد ای كاش
سلامـی هم به همت میرساندی

Thursday, November 5, 2009

بیچاره

نوشتم بیچاره

آره بیچاره یعنی کسی که چاره ای ندارد

بیچاره نظامی که از چند وبلاگ، یک مسنجر، فیس بوک، تویتر و یوتویوب نظامش در معرض سقوط باشه!

چه بیچاره نظامی است که با یک انتخابات مخدوش مردمش علیه آن قیام می کنند!

بیچاره نظامی که به خاطر یک روز بقای بیشتر مجبور به قطع اینترنت و اس ام اس باشد!

بیچاره نظامی که برای ارضای حاکمانش، قصاب مردم در کف خیابان ها باشد!

بیچاره نظامی که در 13 آبان مردم را نشانه رود!

بیچاره نظامی که میر دامادی ها و امین زاده ها را که همراهان خود نظام و مورد تایید امامشان بودند در سیاه چاله افکند!

بیچاره نظامی که از چند عکس و نوشته به لرزه درآید!

بیچاره نظامی که نام اسلام داشته باشد و اسلام اموی در جریان باشد!

بیچاره نظامی که نظامی باشد!

Thursday, October 8, 2009

رسایی: رای ما رو دزدیدند!

مشت محکم فراکسیون اکثریت در انتخابات درونی فراکسیون اکثریت و کسب رای قاطع دکتر علی لاریجانی در مقابل آقا تهرانی، عصبانیت مضاعف در حامیان کودتا گران داشته است به نحوی که عربده کشان صحن علنی مجلس (رسایی، حسینیان و امثالهما) را حسابی عصبانی کرده است. اما صدای عربده ی آنان اکنون با شعار "رای ما رو دزدیدند" به استهزا گرفته می شوند. پیروزی علی لاریجانی در مقابل کسانی که از لفظ دستمال توالت در جلسه اخلاق تهرانی ها برای گروه های سیاسی استفاده می کنند بر مردم ایران در مجلس نیمه فرمایشی مبارک باد.

Thursday, October 1, 2009

سپاهی سازی 50% بعلاوه یک سهم شرکت مخابرات

شرکت مبین (کنسرسیومی از چند شرکت سپاه) در طی یک معامله در بازار بورس بزرگترین خصوصی سازی تاریخ ایران را در یک معامله یک طرفه و رانتی با مبلغی به ارزش 8 هزار میلیارد تومان از آن خود کرد. این در حالی است که رقیب اصلی، شرکت پیشگامان کویر یزد به بهانه نداشتن اهلیت لازم عملاً از عرصه رقابت کنار زده شد.

من نمی دانم سیاست اصل 44 یعنی تاراج زدن به سرمایه های ملی به سود حساب سپاه پاسدارن و پر کردن جیب سرداران و امیران میلیاردر؟ یا در خدمت مردم و خصوصی سازی به معنای واقعی و مشارکت سرمایه و تولید توسط آحاد مردم ایران؟ چرا سهام عدالت از شرکت مخابرات به مردم واگذار نشد و شرکت های پر بازده در سبد سهام عدالت وجود ندارد؟ گویا سپاه آنها را برای خود کنار گذاشته است تا رانتی سهام را نصیب خود سازد.

Monday, September 14, 2009

نامه شيخ مهدي كروبي پس از اظهارات محسني اژه‌اي

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف و تاریخ ساز ایران

آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.

سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟

خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟

طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.

نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.

بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.

آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستیم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی – رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.

گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.

و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.

بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.

سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!

سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!

اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند “شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم”. گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!

سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.

دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.

این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.

در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.

بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.

درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:

در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نیز نشده است.

نویسندگان شتابزده این گزارش مدعی شده اند که اینجانب هیچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پیش از نوشتن نامه ام به رئیس مجمع تشخیص دردست نداشته ام. یاللعجب که آقایان از زبان ما سخن می گویند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئیس مجمع تشخیص نوشت که بسیاری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نیز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و دیگران گذشته بود خون گریستند. اگرچه این چهره ها شجاعت بسیار به خرج دادند که در سیلاب تهدیدها و فحاشی ها و در میانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بیایند و من همینجا شجاعت آنها را می ستایم.

در حالی که در این گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.

البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.

کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.

مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها “خر ما از کرگی دم نداشت”. این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.

وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.

هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در این خصوص را در همینجا پایان می دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.

والله اعلم بالذات الامور

مهدی کروبی

۲۳/۶/۱۳۸۸

Tuesday, September 8, 2009

دكتر عليرضا بهشتي بازداشت گرديد.

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم فك كل اسير

در خبري تاسف بار براي حكومت جمهوري اسلامي، فرزند شهيد بهشتي، دكتر عليرضا بهشتي، در اولين شب ليالي قدر، به حكم دادستاني تهران بازداشت گرديد. اين بازداشت پس از بازداشت آقاي مهندس مرتضي الويري، شهردار سابق تهران و پلمپ دفتر رسيدگي به امور آسيب ديدگان و كشته شدگان حوادث اخير صورت مي‌گيرد. لازم به ذكر است كه آقاي مهندس الويري از طرف آقاي كروبي و آقاي دكتر عليرضا بهشتي از طرف آقاي مهندس ميرحسين به سمت رسيدگي به امور كشته شدگان و آسيب ديدگان اخير منصوب گرديده بودند.
سابقه آشنايي من با آقاي دكتر عليرضا بهشتي به چند ملاقات جمعي با ايشان محدود مي‌گردد. همواره صلابت ايشان براي من قابل تحسين بوده است. در صورت ادامه‌ي اين روند حكومت جمهوري اسلامي منتظر موج دومي باشد كه اين بار حركت نرم را براي احياي تمام اصول قانون اساسي بر نخواهد تابيد.

و السلام

لينك مرتبط:
علیرضا بهشتی مشاور میرحسین موسوی بازداشت شد
هشدار به رهبران کودتا: در صورت بازداشت موسوی یا کروبی، منتظر تکرار 15 خرداد 1342 باشید



Sunday, September 6, 2009

دانشجوي ستاره دار نداريم!

بسم الله الرحمن الرحيم

انما یفتری الکذب الذین لا یومنون بایات الله (نحل‌،105)
کسانی دروغ می‌گویند که به آیات الهی ایمان ندارند.

احمدي نژاد، رييس دولت كودتا، ادعا مي‌كند دانشجوي ستاره‌دار در كشور وجود ندارد. اما رتبه 1 دركنكور كارشناسي ارشد 88 مردود مي‌گردد چه معني جز ستاره دار بودن و محدوديت و جلوگيري از تحصيل فرزندان اين سرزمين توسط دولت كودتاي خودسر دارد؟

سروش ثابت دانشجوي فارق التحصيل از دانشگاه صنعتي شريف در رشته علوم كامپيوتر كه در رشته علوم اجتماعي حائز رتبه 1 گرديده است، طي يك نامه به انتخاب آورده است:

اینجانب سروش ثابت به شماره شناسنامه‌ی 1723 متولد 1364، دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف به شماره دانشجویی 82116907، در کنکور کارشناسی ارشد امسال(1388) با شماره داوطلبی 1716528 و شماره پرونده‌ی 661883 شرکت نمودم و در کمال ناباوری به رغم کسب رتبه‌ی 1 در دو گرایش(و نیز رتبه‌ی 2 در دو گرایش دیگر و رتبه‌ی 4 در دو گرایش دیگر) در اعلام نهایی نتایج جزو مردودین اعلام شدم. با توجه به این‌که رشته‌های مذکور فاقد آزمون عملی یا مصاحبه یا ... می‌باشند و انتخاب دانشجو در آن‌ها صرفاً بر اساس رتبه‌ی اعلام شده است، اقدام فوق جز ستاره کردن دانشجو چه نام و معنای دیگری می‌یابد؟ خواهشمند است در راستای رسیدگی و تجدبد نظر یا دست کم اطلاع‌رسانی در این باب اینجانب را یاری دهید. مدارک مرتبط ضمیمه می‌باشد. ضمناً می‌توانید با وارد کردن مشخصات بنده(مندرج در متن این ایمیل) در سایت سازمان سنجش نسبت به آزمون صحت ادعاهای اینجانب و مدارک ضمیمه شده اقدام نمایید:

آدرس وب‌سایت سازمان سنجش آموزش کشور جهت مشاهده‌ی کارنامه‌ی اولیه(رتبه‌ها):


آدرس وب‌سایت سازمان سنجش آموزش کشور جهت مشاهده‌ی کارنامه‌ی نهایی(قبولی یا ردی):

http://www3.sanjesh.org/arshadn/88/index.php

گويا حكومت نامشروع، از بيم روشنگري چند جوان انديشمند واهمه و ترس از سقوط دارد. زيرا حكومت علوي در سايه درايت فرزانگان شكاف خود را با فرهيختگان روز به روز بيشتر مي‌كند. تا به قول دوستمان عقب عقب آنقدر برود تا سرانجام بيفتد. ان شاء الله.

والسلام

Friday, September 4, 2009

چهار گزينه‌اي سياسي


1- دومين رژيمي كه بعد از رژيم صهيونيست به سمت نمازگزاران جمعه حمله كرد، كدام نظام بود؟

الف) نظام سلطنتي انگليس، به سمت نمازگزاران مسجد جامع لندن
ب) نظام ديكتاتوري سوهارتو، به سمت نمازگزاران مسجد جاكارتاي اندونزي
ج) نظام فاشيست نازي، به سمت نمازگزاران اسلاو
د) نظام جمهوري اسلامي، به سمت نمارگزاران جمعه تهران به امامت هاشمي رفسنجاني

2- يكي از شعارهاي انقلاب جمهوري اسلامي شعار "نه غربي نه شرقي، جمهوري اسلامي" بوده است، كدام بخش از اين شعار محقق نشده است؟
الف) نه غربي
ب) نه شرقي
ج) جمهوري اسلامي
د) هرسه مورد

3- بزرگترين اجتماع ميليوني مردم ايران، پس از انقلاب اسلامي در چه تاريخي روي داد؟

الف) 13 آبان 1358، در مقابل لانه جاسوسي ايالات متحده
ب) راهپيمايي روز قدس 1358 به فرمان امام خميني (ره)
ج) راهپيمايي 22 بهمن 1387 براي دفاع از حقوق هسته‌اي به دعوت رهبر فرزانه
د) راهپيمايي خودجوش 23 و 25 خرداد 88 براي صيانت از آزادي مصرح در قانون اساسي و آراي ملت

4- بيشترين ميزان كشته شدگان درنظام جمهوري اسلامي به كدام جريان باز مي‌گردد؟

الف) قتل‌هاي زنجيره‌اي 1379، به دستور برخي علما و اجراي سعيد امامي، مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی و عوامل ديگر آن.
ب) سقوط هواپیمای نظامي باري سي 130 ترابري سال 1384 در رزمايش عاشقان ولايت در تهران
ج) سقوط هواپيماي آ-300 ايران اير، در خليج فارس به دست ناو امريكا در سال 1357
د) معترضين به نتايج انتخابات رياست جمهوري در خرداد و تير 1388

5- نيروگاه هسته‌اي بوشهر كه اولين قرارداد آن درسال 1355 دو سال قبل از سقوط شاه بسته شد و هم اكنون به كمك فداسيون روسيه پس از 32 سال در ايران در حال ساخت مي‌باشد در چه سالي افتتاح مي‌گردد؟

الف) 2009
ب) 2019
ج) 2029
د) به دليل خطر نشت نيروگاهي امكان بهره برداري از آن وجود نخواهد داشت.

6- مبدع ولايت مطلقه فقيه كسيت؟

الف) محمد تقي مصباح يزدي، احمد جنتي
ب) علي خامنه‌اي، احمد يزدي
ج) هاشمي رفسنجاني، امام خميني (ره)
د) امام خميني (ره) و آيت ا... حسینعلی منتظری

7- به نظر آيت ا... منتظري به عنوان مبدع ولايت فقيه، ولي فيقه بدون انتخابات آزاد مردم:

الف) داراي ولايت مشروع و مطلقه است
ب) داراي ولايت مشروع ولي غير مطلقه است
ج) به علت نصب از جانب خدا همواره مشروع است ولي مطلقه بودن آن منوط به نظر خبرگان است.
د) نامشروع و حرام است

8-اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با اندیشه شیعه حاکم در ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش از ظهور مهدی نیستند، این گروه در سال ۱۳۶۲ به فرمان امام خمینی و متهم‌شدن به خیانت و ارتجاع، منحل شد، اين گروه در وبلاگ كدام شخصيت ايراني مورد دفاع قرار گرفته است؟

الف) سيد محمد خاتمي
ب) علي اكبر هاشمي رفسنجاني
ج) علي لاريجاني
د) محمود احمدي نژاد

9- كدام فرد خود را نايب و مرتبط با امام زمان مي‌داند؟

الف) احمد جنتي
ب) محمد تقي مصباح يزدي
ج) احمد خاتمي
د) اسفنديار رحيم مشايي

10- در جريان رسوايي آزار جنسي بازداتش شدگان در زندان‌هاي ايران به ويژه پس از راهپيمايي‌هاي آرام در انتخابات خرداد 88، استفاده از كدام شكنجه محرز گرديده است؟

الف) وطي با باتوم
ب) وطي با شيشه نوشابه
ج) لخت كردن و كشيدن زندانيان
د) هر سه مورد

Monday, August 31, 2009

محموت ا.ن. در مجلس

محموت خودمان، رفته در مجلس براي وزرا راي اعتماد بگيرد، آنقدر احساس امنيت مي‌كرد كه توي صحن مجلس هم با دوتا مرد گردن كلفت نشسته بود، اسمشون اصغر و تقي محافظان جان محوت جان بودند شايد محموت مي‌ترسيد كه خداي نكرده محموت ا.ن. توسط خس و خاشاك مجلس ترور بشه.

بعد محموت ا.ن. به پشت تريبون رفت، محموت گفت:

برنامه روزانه رييس ‌جمهور را ببينيت كه در هفته ده‌ها نفر ملاقات دارنت، حرف مى‌ زننت، پيشنهاد مى ‌كننت و نامه مى‌ فرستنت. من خودم روزانه ۲۰ تا ۳۰ نامه مى‌خوانم، حتى گاهى زنگ مى زنم و با اين افراد تلفنى صحبت مى‌كنم.
محموت گفت من حتي با كودك سه ماه قنداق هم حرف مي‌زنم. چرا مي‌گيت مشورت نمي‌كنم، با حشمت خان، رضا خان، فاطمه خانم، رحيم آقا با خيلي مشورت مي‌كنم اما با شما نمايندگان مشورت نمي‌كنم براي چي مشورت كنم با شما، با كدام استات دانشگاه مشورت كنم؟ همين چند نفر دورو برم توي اردبيل و علم و صنعت كافيه، 83% كابينه رو با همينا بستم.

محموت گفت، كي ميگه دانشگاهيا سرخورده شدن اگر من رييس ستاد انتخاباتيم كامران دانشجو را وزير علوم كنم. آدمي رو كه بايد دستش رو ببوسم به خاطر انتخابات پس زير چرخ كاميون بگذارم؟ بيام استات دانشگاه تهران رو وزير علوم كنم؟ (تكبير رسايي بلند شد)
گفت كم بگين وزير كشورم نظامي هست، اگر بازم بگيد مي‌كشمتون، خود لاريجاني هم توي سپاه بوده، بگم بگم، بازم بگم. حالا نمي‌گفت كه لاريجاني توي كجاي سپاه بوده و 20 سال پيش از همين سپاه، بعد از پايان جنگ بيرون كشيده و با راي مردم نماينده مجلس شده. نماينده‌هاي مخالف همينطوري كه مي‌رفتند پشت تريبون محموت ا.ن. حالش بد مي‌شد، اونقدر بد شده بود كه بعد از ظهر من بالاخره هاله‌ي زرد دور شلوار محموت رو ديدم. همينطور
هاله‌ي زرد مايل به نارنجي در دور شلوارش داشت مجلس رو فرا مي‌گرفت و نمايندگان هم خيره به محموت بودن و مژه نزدن. حتي يك لحظه، مي‌خواستند ببينند اين هاله چيه دور محموت، ايني رو كه مي‌گم اغراق نمي‌كنما.

محمود بلند شد، چطوريش رو نمي‌دونم بعد دوباره پشت تريبون رفت و با اللهم اعتني الفهم و الشعور آغاز كرد، گفت توكلي آدم فلان پدري ازت بيارم، باهنر نفهم مگه نگفتم تو توي مجلس حرف نزن، مطهري مردك ... به من ميگي ليبرال، لاريجاني پاسدار، اي بسيجي حالا دارم برات، كي گفته من از طرح امنيت اجتماعي بدم مياد، بعد در مورد ولايت مطلقه مشايي از من سوال شد. ولايت مطلقه مشايي نباشه من بايد برم دنبال رمز آشوب (صداي تكبير نمايندگان با صداي هلو هلو در مجلس تنين انداز شد). هاله محمود خيلي روشن و واضح ديده شد و در اتنها لاريجاني در تذكري آيين نامه اي به محمودت تذكر داد از اين پس با شلوار خيس و نجس وارد مجلس نشود و همه‌ي تلاش خود را براي نجس نكردن مجلس به كار بگيرد و حتم جلسه را اعلام كرد.

Wednesday, August 26, 2009

جنايات به كهريزك محدود نمي‌شود

بسم الله القاسم الجبارين و رب المستضعفين

خيلي دوست دارند بگويند جنايات انجام شده در رژيم جمهوري اسلامي محدود به كهريزك است. رسوايي آزار جنسي كه علاالدين بروجردي آنرا با دست پاچگي تكذيب مي‌كند و بعد به واقعيتي تلخ تبديل مي‌شود و جناياتي بدتر از ساواك را تداعي مي‌سازد در همين نظام انتصابي از جانب خدا (البته به فرمايش آيت الله مصباح) انجام مي‌گيرد. قبرهاي دسته جمعي گمنام در قطعه 302 بهشت زهراي تهران كه در آن ده‌ها تن از مردم اين سرزمين بي نام نشان در روزهاي اعتراض به نتايج به خاك آرميده اند نشانه ديگر سبعيت نيروهاي وفادار به نظام است. زندان‌هاي تهران را رها كنيد و شهرستان‌هاي را بررسي كنيد تا ببينيد وخامت اوضاع و عمق سفاكيت تا كجا رسوخ نموده است.

در طول تاريج نادر شاه، شاه عباس و رضا خان شايد روزگوترين و ديكتارتورترين حكمرانان تاريخ ايران باشند. اما تا آنجايي كه من از تاريخ به خاطر دارم هيچ يك از آنها با باتوم و شيشه نوشابه مومنين و مومنات وطي ننموده‌اند. پسر 16 ساله را سر خورده و مايوس نمي‌ساختند، پرده عفاف دختر دربند را همچون سگان وحشي نمي‌دريدند. عربده كشان و كفن پوشاني كه براي جهاد قصد سفر به فلسطين اشغالي را داشتند كجايند؟ چرا براي حفظ حرمت اسلام جهاد نمي‌كنند؟ اگر دين ندارند اين كفن پوشان چرا براي آزادگيشان فرياد نمي‌زنند؟ شايد دوست دارند فردا سيماي مادر، خواهر ، برادر يا پدر خودشان كه به بهانه‌اي بازداشت شده و سپس حتك حرمت شده‌‌اند را ببينند!پس اين همه عربده كش صحن‌هاي علني مجلس كجايند؟ چه بخواهيم و چه نخواهيم نظام جمهوري اسلامي ايران در تاريخ چند هزار ساله اين سر زمين اولين نظامي نام گرفت كه تجاوز و آزار جنسي به صورت سازمان يافته نسبت به معترضين سياسي در آن انجام شد. شايد اين امر حتي در جهان با اين حجم آزار بي سابقه باشد. حداقل در گوانتاناموهاي ادعايي شپورچي نظام آزار عليه شهروندان امريكايي نبود و زندانيان مليت، دين، نژاد و تضاد كامل با زندانبانان داشتند.

واقعيت آن است آقا و آقايان حكومتي پوشالي را به نام جمهوري اسلامي و بينانگذار عارف آن حضرت امام (ره) به مردم ما قالب نمودند. حكومتي كه داراي زرورقي زيبا و درونمايه‌اي پر تعفن مي‌باشد. درونمايه‌اي كه در آن از اسلام همين وجود دارد كه خانومي تار مويش هويدا نباشد و ايرادي ندارد كه چادري اما فاحشه باشد و از جمهوريت آن انتصاباتي فرمايشي و خودكامگي. جمهوريتي كه در آن انتخابات معني ندارد و اصل حاكم بر آن انتصابات است، از رهبر گرفته كه نعوذ بالله منصوب خدا ست، رييس جمهوري و قاضي القضاتي كه منصوب منصوب خدا ست و رييس مجلسي كه از پالايشگاه نگهبان (يا همان آلايشگاه) منصوب خدا عبور كرده و توسط پالايش شدگان انتخاباتي فرمايشي به عنوان رييس قانونگذار منصوب گرديده است. از مجلسي فرمايشي به نام خبرگان كه هم چون خفتگان ملت به سبب پالوده (آلوده) شدن توسط شوراي نگهبان (منصوب رهبري) بي بهره و ناكارآمدند.

چون همه مسئولين در اين نظام به صورت سلسله مراتبي منصوب ولي امر مسلمين جهان اند، لذا جنايات انجام شده توسط مسئولين نظام نيز به همان صورت سلسله مراتبي متوجه همين ولي امر خدا مي‌باشد و چون ادعاي نصب از جانب خدا را دارند و خداوند ارحم الراحمين مخالف آدم كشي، تجاوز به عنف، آزار جنسي و قتل مومنين و مومنات مي‌باشند، لذا بنده نتيجه اي جز اينكه نصب از جانب خدا كلاه‌برداري و توهمي بيش براي تحميق قشري خاص و بقاي حكومت غيرخداي جور و ستم باشد، ندارم.

و السلام

Monday, August 24, 2009

چرا BBC فارسي را بر رسانه ميلي ترجيح مي‌دهم؟

الان تقريباً دو ماه است، شبكه‌هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي را ندرتاً نگاه مي‌كنم. البته قبلاً نيز آنگونه نبود كه سينه چاك برنامه‌هاي صدا و سيما باشم، گاهي از اوقات ممكن بود براي ديدن بازي‌هاي ليگ و برنامه 90 و در اين اواخر مناظرات تلويزيوني كانديدهاي رياست جمهوري برنامه تلويزيوني را نگاه كنم.

ايرادات زيادي به رسانه‌ي ملي يا ميلي ما وارد است، كار به جايي رسيده است كه در خانواده‌ي ما يعني اقوام و آشنايان تقريباً كسي نيست كه شبكه‌هاي ماهواره‌اي را بر دروغهاي مكرر صداو سيما ترجيح ندهد. كار حتي به جايي رسيده است كه مادر بزرگم كه فردي به شدت مذهبي و مقيد هست در منزلش ماهواره ورود يافته. ما امسال رمضاني متفاوت را طي مي‌كنيم. نزديك وقت اذان در افطار، دعاي ربناي استاد شجريان را با صداي بلند پخش مي‌كنيم و بعد هم اذان استاد رحيم موذن زاده اردبيلي را. ديگر مثل سالهاي گذشته سريال‌هاي ماه رمضان را پي گيري نمي‌كنيم. اصلاً نمي‌دانم چه سريالهايي پخش مي‌شود.
واقعيت اين است كه اين انتخابات گويا سيلي محكمي بر صورت به خواب رفته‌ي من و ميليون‌ها نفر همانند من زده است. مسخ ني لبك شيپورچي حاكم ظالم نشدن، بهترين فايده اين انتخابات ننگين و رنگين بود. در همسايگان ما نيز چند روز پس از انتخابات دانه دانه به ديش‌هاي بالاي بامشان افزوده شده است كه افزايش ديش‌هاي به صورت فوج فوج مشابه آيه مباركه سوره فتح مي باشد كه هنگام نصر مي‌فرمايد "و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا" بود. حالا اين موج عظيم در ديدن و شنيدن برنامه‌هاي رسانه‌هاي ديگر كه دروغ در آنها نيست به علت تحميق مردم ايران در طي اين سي سال توسط رسانه ميلي ابعاد گسترده اي يافته است. امروز ديگر مردم براي دسترسي به اخبار جز قشري خاص از جامعه به سمت، صداو سيما نمي‌روند. معمولاً BBC برخي VOA و دسته اي نيز برنامه‌هاي سياسي شبكه‌هاي ماهواره‌اي ديگر و عمدتاً سلطنت طلب را مشاهده مي‌كنند. برخي از اينترنت استفاده مي‌كنند. كارگر خانه‌ي ما هر چند به مبالغه، مي‌گفت در روستايشان 300 خانوار زندگي مي‌كنند اما 500 ديش وجود دارد، اما صحبتش معناي تكان دهنده‌اي از واقعيتي تلخ دارد. اين واقعيت آن است كه رسانه‌ي ملي ديگر حتي بين روستائيان جايگاهي ندارد. تكنولوژي بسيار سريع رشد مي‌يابد، يادم مي‌آيد زماني مي‌گفتند كسي كه در خانه اش ويديو باشد پليس با وي برخود مي‌كند، ويديو تمام شد، الان ماهواره هم شايد به دوره انتهايي عمر خود نزديك شده باشد و طي چند سال آينده در عصر ارتباطات ممكن است شاهد تكنولوژي‌هاي ارتباطي-رسانه اي جديد تري باشيم. موبايل سال 1996 يعني فقط 13 سال پيش وارد بازار شد الان همه دنيا از موبايل آنهم چندين نسل پيشرفته تر از موبايل‌هاي نخستين در حال بهره‌برداري اند. از افريقا تا امريكا موبايل گسترش يافته است.

اما مشي و مرام BBC واقعاً اين رسانه با قدمت انگليس را به سمت يك خبرگزاري بيطرف سوق داده است. من بي بي سي را به اين خاطر ترجيح مي‌دهم كه مردم آزادانه با اين شبكه تماس گرفته نظرشان را مي‌گويند و نه مانند رسانه ما پس از 30 سال يك فرد از سپاه كت و شلوار به تن كند و خود را مامور اداره ثبت احوال جا بزند و يا اينكه يكي از پشت استوديو براي خالي نبودن عريضه به مجري شبكه خبر مراد عنادي تماس بگيرد و به ميهمانان برنامه دكتر پزشكيان و دكتر مرندي بتازد.

BBC را دوست دارم چون جايگاه و پايگاه كيهان و مريخ نشينان ، فارس و مهر نشينان نيست. BBC تنها جايگاه و پايگاه بيطرفي و اطلاع رساني منصفانه است. همين امر سبب شده است اعتمادي را كه من به BBC از كشور انگليس خبيث (به فرمايش آقا) دارم هزاران هزار بيش از رسانه ميلي نظام جمهوري اسلامي باشد.

BBC يك بنگاه خبري است، اما بنگاهي است كه محمل و مخمل در آن وجود ندارد. براي آنكه به دماغ و دندان مصنوعي آقا بر نخورد، سانسور به آن شدت صورت نمي گيرد هر چند بايد پذيرفت كه حتي در آزادترين كشورهاي جهان نيز سياست رسانه‌هاي دولتي بر مبناي سياست‌هاي كلان و اهداف كلان دولت‌ها به سمتي خاص سوق مي‌يابد. اما با اين حال BBC را صدها بار از IRIB بهتر مي‌دانم. شاهد اين مدعي آنكه من همانند شما با وجود فيلتر بودن بي بي سي هزاران بار به آن مراجعه نموده و كسب خبر كرده ام اما اگر بشمارم شايد كمتر از تعداد انگشتان دست وب سايت رسانه‌ي ملي و وابسته به آن را آن هم محض كنجكاوي باز كرده‌ام. فكر مي‌كنم من امروز تنها نسيتم و ميليونها من ديگر به رسانه ميلي پشت كرده باشند.

Friday, August 21, 2009

رمضان قبائيان در مسجد ضرار

بسم الله الرحمن الرحيم

شهر رمضان الذي انزل فيه القران هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان
نمي‌دانم آنهايي كه اهل كوفه نبودند كه علي را تنها بگذارند، آنهايي كه هتاكانه به جان مردم، اموال و ناموس آنان به فريادهاي لبيك يا خامنه‌اي تازيدند و در دهان الله اكبر گويان كوبيدند و به مردمان اين سرزمين مسجديان ضرار گفتند و كساني را كه تكبير بر بام خانه‌هايشان مي‌گويند را قرآن زننده‌گان بر سر نيزه لشكر معاويه مي‌نامند، امروز رمضان را چگونه آغاز كردند. نمي‌دانم آنهايي كه خود را منتخب مردمي داغ ديده با خيل كشتگان در زندانهاي حكومت با نقاب علوي و يا در كف خيابان‌ها به دستور آقا مي‌دانند چگونه با دعاي فرج اين ماه را آغاز مي‌كند، در حالي كه از نخستين افرادي اند كه توسط حضرت وليعصر (عج) از تيغ عدالت خواهند گذشت.

نمي‌دانم براي زندانيان ابوغريب دعا كنم و يا براي زندانيان كهريزك خودمان، نمي‌دانم براي مادر داغ ديده‌اي كه جنازه‌ي دخترش را براي جلوگيري از رسوايي تجاوز به عنف به آتش كشيده‌اند ضجه زنم و يا براي هزاران نفري كه در شهر سينك يانگ چين در سكوت كامل حكومت آقا قتل عام گرديدند متاسف باشم، نمي‌دانم اراذل و اوباش براي اين كشور خطر بيشتري دارند يا كساني كه به مقابله با آنان مي‌پردازند. باز هم نمي‌دانم كه آدم‌هاي رمال كوچه پس كوچه‌ها را خطري براي اسلام بدانم و يا كساني را كه در دولتي منافق خود را رابط با امام زمان مي‌داند و در كاواره خانه‌ها به دنبال ايشان مي‌گردند.

من رمضانم را در همان مسجدي كه ضرار مي‌ناميد، با اين نيت آغاز كردم كه خدا اگر توفيق خدمت به ملتم را داد، سبعانه نفسي را به غير نفس قتال نكنم. من ضراري در حالي رمضان خود را آغاز كردم كه رعايت كننده انصاف در برابر آنكه دوست مي‌دارم و آنكه را دشمن مي‌دارم باشم. من ضراري با قلبي راسخ تصميم گرفتم كه تاج و تخت وعمامه‌ي حكومتي را بر آب بيني بز برتري نبخشم نه آنكه به تخت چنگ زنم همانند من كه به حبل الهي چنگ مي‌زنم. من هنگام خواندن دعاي سحر بر سجاده‌ام در مسجد ضراري كه تو مي‌نامي دعا كردم كه از خوارجي كه به نام اسلام به جنگ به حضرت امير(ع) رفتند نباشم. من در مسجد ضرار براي خود و تمامي نمازگزاران مسجد دعا كردم كه منافق، قاتل، جاني و يا متجاوز به عنف نمازگزاران و تكبير گويان قبائيان نباشم.

من در مسجد ضرار دعا كردم كه نامم تا ابد ضراري باشد، اما در مسجد ضراري كه ضراريان نامش را به قبا تغيير داده‌اند نباشم. من در مسجد ضرار دعا كردم كه تا ابد قبايي باشم ولي در مسجد قبايي كه مملو از ضراريان است نباشم.

من تصميم گرفتم كه پيرو حضرت رسول (ص) باشم، ولي دست بوس هيچ حكومت غيرخدايي نباشم.

من تصميم گرفتم نامم ضراري باشد اما آزاده و حسيني باشم، اما نامم آزاده و ذاتم منافق و فاسق نباشد.

Saturday, August 8, 2009

به نام علی به راه معاویه (1)

خلاصه:
امام علی (ع) برای ما معیاراست. لذا می گوئیم "السلام علیک یا میزان الاعمال". امروز ما رهبران خود را نیز با رهبری علی می سنجیم. اگر به این مجلس عزا آمده ایم، حجتی بسیار سنگین داریم. با صدای بلند می گوئیم "به‏ نام علی حکومت تشکیل داده اید، حق ندارید به راه معاویه بروید". علوی بودن یک حکومت با نحوه برخورد آن حکومت با مخالفانش ورق می خورد. با مخالفانتان چگونه برخورد کردید؟ آیا تا کنون شنیده اید که دادگاهی سیاسی در ایران با حضور هیات منصفه به صورت علنی و برخوردار از وکیل در تمام مراحل دادرسی تشکیل شده باشد؟ بعد وقیحانه و گستاخانه دم از قانون می زنند. می گویند که ما مصلحت مردم را بهتر از خودشان تشخیص می دهیم. ما اکثریت مردم تشخیص دادیم که موسوی رئیس جمهورمان باشد. می گویند غلط کردید. درست این است که احمدی نژاد رییس جمهورتان باشد، شما نمی فهمید. می گوییم با سیاستهای شما مخالفیم، می گویند غلط کردید که مخالفید. گلوله می خورید تا دیگر هوس مخالفت نکنید. بازی ای که در ایران شروع شده است این است که در حوزه عمومی چه کسی حرف آخر را می زند. مردم می‏گویند ما، رهبر می گوید من. با وضوح و شفافیت اعلام می کنم که در جمهوری اسلامی کوشش برای استقرار دموکراسی جرم محسوب می شود. تمام این عزیزانی که از سران اصلاحات الآن در زندان هستند هیچ جرمی ندارند جز کار تشکیلاتی برای استقرار دموکراسی در ایران.

متن کامل سخنرانی محسن کدیور در مجلس اربعین شهدای جنبش سبز مردم ایران:
به نام علی به راه معاویه (1)

مرکز فرهنگی اسلامی شمال کالیفرنیا، اکلند، 10 مرداد 1388

(قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحیم
مجلس ترحیم را با تلاوت و ترجمه آیات 157-153 سوره بقره آغاز می کنم:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصابرِينَ
اى افراد با ايمان از صبر (و استقامت) و نماز (در برابر حوادث سخت) كمك بگيريد، (زيرا) خداوند با صابران است.
وَ لا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فى سبِيلِ اللَّهِ أَمْوات بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لا تَشعُرُونَ
و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند مرده مگوئيد، بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى فهميد.
وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْصٍ مِّنَ الاَمْوَلِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشرِّ الصّابرِينَ
قطعا همه شما را با اموری از ترس، گرسنگى، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت باد بر استقامت كنندگان.
الَّذِينَ إِذَا أَصآبَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَجِعُونَ
آنها كه هر گاه مصيبتى به آنها رسد مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم .
أُولَئك عَلَيهِمْ صلَواتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئك هُمُ الْمُهْتَدُونَ
اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها همان هدايت يافتگانند.
این آیات در شأن شهدای جنگ بدر در صدر اسلام نازل شده است و در باره همگی شهدا جاری است.



مظلومیت شهیدان جنبش سبز
در این مجلس با شکوه به عزای عزیزان از دست رفته مان آمده ایم، چهلم شهدای جنبش سبز مردم ایران. این شهیدان که هستند؟ چند نفرند؟ نامشان چیست؟ قبرشان کجاست؟ کی تشییع شدند؟ چه زمانی مجالس ترحیمشان برگزار شد؟ آیا مادران، پدران، و خانواده هایشان توانستند برایشان مویه و سوگواری کنند؟ متاسفانه جواب هیچکدام از این سوالها را نمی دانیم. فقط می دانیم تعدادی از هموطنان عزیزمان به درجه رفیع شهادت نائل شده اند. خانواده های داغدار از بکار بردن عنوان شهید هم برای عزیزانشان منع شده اند. اما ما آنها را در ردیف شهدای انقلاب اسلامی، در حد شهدای جنگ علیه صدام متجاوز عراقی، و شهیدان راه استقلال و آزادی و عدالت ایران می دانیم. از بزرگان دینمان آموخته ایم که هر کس که در راه احقاق حق، اخذ حق از دنیا رفت او شرعا و یقینا شهید است (من مات دون اخذ حقه فهو شهید). لذا من با افتخار به اینجا آمده ام تا در چهلمین روز شهدای جنبش سبز ایران، با شما سخن بگویم.


مخاطب این سخن نه فقط عزیزان حاضر در این مجلس با شکوه در کالیفرنیای شمالی هستند، بلکه مخاطب من همه ملت ایرانند، همه آن ها که نتوانستند مجلس چهلم این شهدای عزیز را برگزار کنند. بگذارید امروز بجای ملتی که حتی اجازه برگزاری مجلس تشییع و ترحیم هم ندارد، حتی برای فاتحه خواندن بر مزار شهیدانش هم باید از حکومت شبه نظامی مجوز بگیرد، حتی خانواده های داغدار با صدای بلند حق ندارند برای جگرگوشه هایشان بگریند یا مجاز نیستند پرچم سیاه و پرده عزا بر در خانه هایشان آویزان کنند، من و شما امروز بجای همه آنها ساعتی با هم درد دل کنیم.
تعداد این شهیدان بسی بیشتر از آن است که شنیده ایم و گفته اند. دولتی ها اخیرا راضی شده اند که بگویند سی نفر اغتشاشگر در خیابان ها کشته شده اند. فقط در خیابان ها هم نبود. پدران و مادرانی هم بوده اند که عزیزانشان را زنده مانند دسته گل به زندانبانان جمهوری اسلامی تحویل دادند و چند هفته بعد جنازه با دهان و دندان خُرد شده فرزندانشان را تحویل گرفته اند. این شهیدان از آن سوی مرزها نیامده بودند. آنها ایرانی بودند، مسلمان بودند.حتی برخی از آنها، پدرانشان از اردوگاه سیاه حکومتی ها هم بوده اند. هر چند بچه هایشان سبز بوده اند، مثل من وشما.


انگار کسانی می گویند: "من به پشتیبانی این دولت توی دهن این ملت می زنم". ما دیدیم دهان شهیدانمان را خُرد کرده بودند و دندانهایشان را شکسته بودند. چرا؟ این جمله ممنوعه را به زبان آورده بودند: "رای من کجاست؟" در هر جای دنیا هر شهروندی قانونا حق دارد بپرسد: من رای داده ام، من در انتخابات کشورم شرکت کرده ام، رای مرا جابجا کرده اید، به من بگویید رای مرا کجا بردید؟
این ها را که کشتید، اسلحه بدست نداشتند. اعتراض مسالمت آمیز کرده بودند. به خیابان آمده بودند، مطابق قانون که شما از آن دم می زنید و هرگز به آن عمل نکرده اید. اینها مطابق ماده 27 قانون اساسی، اعتراض مسالمت آمیز کرده اند و نیروهای مسلح شما، نیروهای اونیفورم دار و بی اونیفورم شما آن ها را به گلوله بستند. این گلوله ها هوایی نبود. اکثر گلوله ها به قلب و بالاتنه شهیدان خورده بود.


اگر خدمت نظامی کرده باشی می دانی که دستور تیر توسط شخص اول هر مملکتی صادر می شود. دستور تیر در نزاع های خیابانی نقل و نبات نیست که هر پاسبانی، هر پاسداری، هر بسیجی ای بتواند به صلاحدید خودش صادر کند و تیر شلیک کند. در زمان شاه در هفده شهریور دستور تیر به فرماندهان ارتش واگذار کرد و قبل از آن بدون اذن مستقیم او شلیک نکردند. امروز به چه کسانی مجوز شلیک بسوی ملت بی دفاع را صادر کرده اید؟
اگر اختیارات مطلقه دارید، مسئولیت مطلقه هم خواهید داشت. نمی توان گفت زمام همه امور دردست من است، اما موقعی که این افتضاح ها، این فجایع اتفاق می افتد، آن وقت جاخالی بدهید بگویید فلان زندان استاندارد نبود. راستی کدام زندانتان استاندارد است؟


بجای اینکه از گاز اشک آور و گلوله مشقی در برابر تظاهرکنندگان مسالمت جو استفاده کنید، گلوله حقیقی بسوی مردم شلیک کرده اید. اگر ماموران شما اغتشاش نمی کردند، این مردم با کمال آرامش، حتی با سکوت اعتراض کردند. فقط گفتد ما هستیم، ما خس و خاشاک نیستیم، ما آدمیم، ما ایرانی هستیم، ما همان‏ها هستیم که رای دادیم. اما این فرد دروغگو رئیس جمهورما نیست. همان ماجراجوئی که آبروی هر ایرانی را در دنیا برده است، اما عزیز کرده‏ و نور چشم شماست، و در نظر ما ملت جایگاهی ندارد.


اجازه ندهید بیش از این سرمایه ملی ما به تاراج رود. این سخن این عزیزانی بود که امروز در خاک خفته اند. اما تعدادشان؟ سی نفر، شصت نفر، نود نفر؟ آخرین آمار دولتی 26 نفر است، آمار مردمی به نزدیک سیصد و شصت شهید می رسد. سردخانه های تهران هنوز خالی نشده است. چرا که اگر جنازه ها همان روزهای اول تحویل داده می شد، شورش می شد؛ لذا گذاشتند به تدریج جنازه ها را تحویل می دهند، و بعد از خانواده های عزادار تعهد گرفتند که اگر مصاحبه کردید، اگر اعلام کردید «با تو همان می رود که با فرزندانت رفته است.» بسیاری از بازماندگان شهیدان جرأت سخن گفتن ندارند و اگر هم یکی از افراد خانواده اشان مصاحبه کند، دیگران را وادار می کنند که تکذیب کنند. اما خورشید همیشه زیر ابر نمی ماند.
در این مجلس من به نکاتی اشاره خواهم کرد که دنباله سخنان گذشته ام است. در بحثی که هفته گذشته در دانشگاه جرج میسن داشتم از اسلام سبز و اسلام سیاه سخن گفتم. گفتم معترضان قانونی سبزند، و سرکوب کنندگان قانون ستیز سیاهند و در هر دو هم از اسلام می گویند، اینگونه نیست یکی از دین بگوید دیگری از بی دینی. سبزها شب ها پشت بام می روند الله اکبر می گویند. سیاه ها به سینه می زنند و گلوله شلیک می کنند و به سبزها می گویند دهانتان بوی الله اکبر می دهد! در این جلسه باشکوه می خواهم به برخی از نکاتی که شاید کمتر گفته شده باشد و دانستن اش برای همگان مفید باشد اشاره کنم. مجموعا به ده نکته اشاره خواهد شد.



به دنبال رد پای قاتلان سیاه شهیدان سبز
قاتل این شهیدان کیست؟ اولین مساله‏ای که خانواده ی این شهدا نیز از ما می پرسند. سرکوبگران سیاه مدعیند کسانی که مردم را به خیابان ها دعوت می کنند مسئول ریخته شدن خون این عزیزان بوده اند. با بیان دیگر، اگر میرحسین موسوی مردم را به خیابان ها دعوت کرده است، او قاتل این که افرادی است کشته شده اند. احمد جنتی دبیر شواری نگهبان نیز این سخن را در همین هفته در خطبه های جمعه تهران ذکرکرد. قبل از او رهبر جمهوری اسلامی نیز در اولین خطبه جمعه پس از انتخابات نیز همین سخن را بر زبان راند.
همچنانکه قبلا گفته ام، این سخن صحیحی نیست. با منطق اسلامی سازگار نیست. اگر بگوییم که در هر جنگی، در هر نزاعی کسی که مردم را دعوت کرده است قاتل آن افراد محسوب می شود، با این منطق باید بگوییم که مرحوم آیت الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی قاتل شهدای انقلاب اسلامی بود، چون آنها توسط ایشان دعوت شده بودند. پس او قاتل کشته‏شدگان است و نه محمدرضا پهلوی. حتی بالاتر برویم و بگوییم که اگر در صدر اسلام پیامبر اسلام (ص) مسلمانان را علیه کفار و مشرکین در بدر و احد و خندق به جنگ دعوت می کرد، پس قاتل این شهدا (نغوذ بالله) پیامبر اکرم (ص) است.


این مطلب در زمان امام علی (ع) هم اتفاق افتاد. بی شک روحانیون حاکم ایران هم این داستان ها را شنیده اند. نهج البلاغه هم احتمالا خوانده اند، اگر فراموش نکرده باشند. صندلی قدرت باعث می شود، انسان خیلی چیز ها را فراموش کند. پیامبر صلوات الله علیه به عمار یاسر فرموده بود: "قاتل تو لشکر ستمکاراست." یک علامت به مردم داده بود، یعنی این صحابه من – عماریاسر - توسط هر که کشته شد بدانید که آن فرد دشمن اسلام است. در فتنه هایی که پس از پیامبر اتفاق افتاد، در زمان امام علی علیه السلام، عمار با این که سن بالائی داشت در رکاب علی ابن ابی طالب می جنگد، و توسط لشکر اموی، لشکر معاویه به شهادت رسید. بسیاری از مسلمانان که در حقانیت علی تردید داشتند و نمی دانستند حق طرف علی است یا معاویه، یادشان به سخن پیامبر افتاد، یادشان آمد که پیامبر فرموده است: "ای عمار تو را لشکر متجاوز خواهد کشت." بسیاری از آن ها فهمیدند، و به کمک آن علی وارد جنگ علیه معاویه شدند. معاویه فهمید که دستش رو شده است. آمد مغلطه کرد، سفسطه ای سوار کرد و گفت "عمار را کسی کشته است که او را به جبهه فرستاده است!" یعنی علی قاتل عمار است، نه معاویة ابن ابی سفیان.


بعد از 1400 سال ما امروز منطق اموی را می شنویم. این شیوه ای که بیان شده است دقیقا همان چیزی است که معاویة ابن ابی سفیان از حزب اموی تبلیغ کرد. این شیوه منطق علی نیست. منطق علوی چیز دیگری است. لذا قاتل این شهیدان (برخلاف تبلیغات رسانه‏ای جمهوری اسلامی) آنها نیستند که مردم را برای اعتراض مسالمت آمیز و قانونی (اصل 27 قانون اساسی) به تجاوز به حقوقشان به خیابان ها دعوت کرده بودند. مسئول امنیت کشور، مسئول حفظ جان همه مردم چه معترض و چه موافق، بی شک مقامات حکومت ایران هستند و می بایست در مقابل ملت پاسخگو باشند.
اگر مجلس شورای اسلامی مجلس مستقلی بود، اگر قوه قضائیه جمهوری اسلامی قضاتی مستقل می‏داشت و اگر مجالس عالی دیگر مستقل می بود، مسلما مشکلات ما به اینجا نمی رسید. ولی متاسفانه به اینجا رسیده است. آن اتفاقی که در ایران افتاد اتفاق ساده ای نیست.
اگر یک نفر کشته می شد کفایت می کرد برای آن چیزی که می خواهم به آن اشاره کنم. اما امروز ده ها و شاید چند صد نفر مظلومانه کشته شده باشند و و می باید درباره ابعاد شرعی اتفاقی که افتاده است با دقت تأمل کنیم.



ریختن خون مظلوم مهمترین عامل سلب مشروعیت حکومت
امام علی (ع) که از او فراوان در ایران سخن گفته می شود و کمتر به راه او عمل می شود، نامه بلندی در نهج البلاغه شریف خود (نامه 53) خطاب به استاندار و والی خود مالک اشتر نخعی که روانه مصرش کرد. این نامه فی الواقع اخلاق سیاسی در نزد شیعیان است و سند افتخار ماست که 1400 سال قبل این مواردی که عین حقوق بشر امروز است، توسط امام علی (ع) بیان و عمل شده است. و امروز اگر کسی نام علی را به زبان می آورد، با معیاری به نام عمل علی وار سنجیده می شود.
لذا این که می گوئیم "علی مع الحق، و الحق مع علی، یدور حیث ما دار" علی بر حق است، حق با علی است، این دو همه جا با همند. این معیار ارزیابی ماست. ما به معیارهایی که در نهج البلاغه ذکر شده است مراجعه می کنیم، و بزرگان و حاکمان را با این معیارها می سنجیم. یکی از معیارهائی که در اواخر این نامه شریف ذکر شده است درباره حق حیات مردم است: امام به والی خود متذکر می شود:


«إِيَّاكَ وَ اَلدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ اِنْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ اَلدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ اَلْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ اَلدِّمَاءِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ».
«بپرهيز از خونها و خونريزيهاى بناحق؛ زيرا هيچ چيز، بيش از خونريزى بناحق موجب كيفر خداوند نشود، و بازخواستش را سبب نگردد، و نعمتش را به زوال نكشد، و رشته عمر را نبُرد. خداوند سبحان، چون در روز حساب به داورى در ميان مردم پردازد، نخستين داورى او درباره خونهايى است كه مردم از يكديگر ريخته‏اند. پس مباد كه حكومت خود را با ريختن خون حرام تقويت كنى، زيرا ريختن چنان خونى نه تنها حكومت را ناتوان و سست سازد، بلكه آن را از ميان برمى‏دارد، يا به ديگران مى‏سپارد.»


از خود امام علی نقل شده است که مظلوم فرق نمی کند مسلمان باشد یا کافر. مظلوم، مظلوم است. به دین مظلوم نگاه نمی کند، به حقانیت مظلوم می نگرند. لذا این مقدار که درباره خون مظلوم در اسلام (و در ادیان دیگر) این همه تاکید شده بخاطر این است که حق حیات در اسلام بالاترین حقوق است و اگر کسی این حق را رعایت نکرد، بالاترین عامل عدم مشروعیت حکومت خود را امضا کرده است. حکومت ها با عواملی نامشروع می شوند، یکی از آن عوامل این است که خون ناحق در جامعه بریزند. بخصوص اگر آن افراد به صورت مسالمت آمیز اعتراض کرده باشند.



منطق متین علوی در مواجهه با مخالفان و منتقدان
یک از وصایا که تمام ائمه ما نسبت به فرزندان خود کرده اند این است که "ایّاک و الظلم لمن لا ناصر الا الله" «بپرهیزید از ظلم کردن به کسی که جز خداوند یاوری ندارد.» بسیاری از این صحنه هایی که توسط عکاسان شجاع در تهران عکسبرداری و فیلمبرداری شده است، نشان می دهد که ماموران حکومتی با اونیفورم یا بدون اونیفورم جمهوری اسلامی با قساوت تمام به جان مردم بی دفاع افتاده اند و بی شک این صحنه ها را هیچ وجدان آگاهی نمی تواند بپذیرد.
امروز هر مسلمانی باید از خودش سوال کند آیا یک حکومت واقعا اسلامی می تواند اینگونه با مردم اش خشن و بی رحم رفتار کند؟ آیا ممکن است کسی مسالمت آمیز اعتراض بکند و بجای این که اعتراض و انتقاد او را بشنوند و احیانا او را مجاب کنند که تو اشتباه می کنی، اینگونه سبعانه و غیر انسانی با او برخورد کنند؟ آیا زمان علی (ع) اگر فردی حتی با دشنام و توهین به امام اعتراض می کرد امیرالمومنین این گونه با او برخورد می کرد؟


یکی از افتخارات ما که به شیعه بودن و مسلمان بودن خودمان می نازیم این است که علی ابن ابی طالب (ع) با مخالفانش بسیار جوانمردانه و آزاد منشانه برخورد می کرد. اگر مخالفی دست به اسلحه نبرده بود آزاد بود هر چه می خواهد بگوید حتی به امام علی (ع) توهین کند.
در نهج البلاغه (حکمت 420) آمده است که امام به عنوان خلیفه مسلمین در اوج قدرت در مسجد کوفه بود و یکی از خوارج در حضور جمع آشکارا به حضرت توهین آمیز سخن گفت. «قاتله الله کافرا». "خدا او را بکشد در حالی که کافر است". مثل این که کسی بیاید به رهبر کشور بگوید که مرگ بر تو، ای کافر. درنظر بگیرید، علی القاعده باید با او برخورد شود. اصحاب از توهینی که به علی ابن ابی طالب امام و خلیفه وقت شد، برآشفتند. دست به شمشیر بردند که او را ادب کنند. علی (ع) مانع شد و گفت «رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ» "آرام گيريد، دشنام را پاداش دشنام است يا بخشيدن گناه". آری، تا زبان علی در کام است شمشیر مالک در نیام خواهد بود. مگر این زبان قطع شده است که نتواند به معترض پاسخ بدهد. سخنی گفت سخن می شنود، پاسخ سخن که شمشیر نیست. این منطق علوی است. لذا علی با منطق قوی به تمام مخالفانش پاسخ منطقی می داد. قوی بود، عالم بود، سعه صدر داشت، با رحمة للعالمین معاشرت داشت، لذا با مردم «رحماء بینهم» بود، اهل مدارا و بخشش و رحمت و رأفت.


بر خلاف راه علی (ع) شیوه اموی هم داریم. درمیان امویان اگر کسی در اسم بردن از آنها لقب رسمی خلیفه را به زبان نمی آورد جایش زندان بود. در زمان علی (ع) بسیاری از افراد بودند که با علی (ع) بیعت نکردند. نزدیک بیست و چند نفر از سران قریش بودند که به غلط با او بیعت نکردند. علی سهمیه بیت المال آن‏ها را قطع نکرد. همانند بقیه مردم زندگی کردند. تک تک آنان به مرگ طبیعی مردند. هیچکدام نه زندانی شدند، نه قطع حقوق شدند و نه مانند برخی اوقات دیگر در صدر اسلام توسط حکومت کشته نشدند و در بیابان‏ها انداخته نشدند، و نگفتند این ها "قتیل الجن" هستند، یعنی توسط اجنه کشته شده اند. ظاهرا اجنه ماموران مخفی حکومت بودند. اما درزمان علی هیچ‏کسی توسط اجنه کشته نشد! هیچ‏کسی توسط سربازان گمنام امام زمان به قتل نرسید. علی بسیار شفاف با مردم مواجه می شد. لذاست که 1400 سال گذشته هنوز راهش زنده است و هنوز ما به پیروی او افتخار می کنیم.


امام علی (ع) برای ما معیاراست. لذا می گوییم "السلام علیک یا میزان الاعمال". سلام برتو که میزان اعمال مایی. یعنی در قیامت من که پیرو او هستم اعمالم را در یک کفه و اعمال مولایم را در کفه دیگر می گذارند و مرا با او می سنجند. امروز ما رهبران خود را نیز با رهبری علی (ع) می سنجیم. اگر امروز به این مجلس عزا آمده ایم، حجتی بسیار سنگین داریم. با صدای بلند می گوئیم "به‏ نام علی حکومت تشکیل داده اید، حق ندارید به راه معاویه بروید". علوی بودن یک حکومت با نحوه برخورد آن حکومت با مخالفانش ورق می خورد. با مخالفانتان چگونه برخورد کردید؟ مرجع تقلید، عالمی بزرگ، فقیهی عالیقدر به شما مشفقانه انتقاد کرد، پنج سال و نیم در خانه حبسش کردید. زمانی رهایش کردید که می پنداشتید می میرد و روی دستتان می ماند.


لشکریان بنی امیه امام امام زین العابدین (ع) را که بیمار بود، اسیر نکردند. شما به مخالفینتان حتی به معلول ها و بیمارها هم رحم نکردید. سعید حجاریان در زندان‏های جمهوری اسلامی چه می کند؟ می گویند آن را به خانه امنی منتقل کرده ایم، استخر هم دارد. به بهشت منتقل کنید، اما با در بسته و زیر دست بازجو باز زندان است. می پندارید اگر استخر داشت یا حمامش از طلا ساخته شده باشد دیگر اسمش زندان نیست. در بند 325 اوین هم استخر بود. در جایی را ببندید اسمش زندان است. اگر خانواده خبر نداشته باشند که عزیزشان کجاست مطابق همین قوانین شما تخلف کرده اید.


کدام یک از ماموران شما بواسطه آنچه که خودتان «زندان غیر استاندارد» می گویید محاکمه شده باشند. نامشان چیست؟ مجازاتشان کدام است؟ شما که بر خلاف قانون منتقدان و معترضان مسالمت جویتان را قبل از اثبات جرم در تلویزیون انحصاریتان نمایش دادید. چقدر قانون مدارید! اگر این توصیف هایی که از زندان کهریزک شنیده ایم صحیح باشد، که هیچکدام هم تاکنون تکذیب نشده است، تک تک شما از بالا تا پائین باید محاکمه شوید، به جرم جنایت علیه انسانیت و بشریت. آیا این کافی است؟ این زندان غیراستاندارد بود. بقیه زندان ها چطور؟ این خون ها به ناحق ریخته شده است. برابر ضوابط مسلم شرعی اگر هم مشروع بودید با این همه سفاکی و خونریزی دیگر نامشروعید.



عدالت و تدبیر ضروری ترین شرائط یک حکومت سالم
مشروعیت علایم شرعی و علایم سیاسی دارد. مهمترین دلیل مشروعیت عدالت است. عدالت به لحاظ دینی یعنی اینکه معصیت خدا نکنید، حقوق مردم را زیرپا نگذارید. بالاترین معصیتی که ممکن است صورت بگیرد ظلم به بندگان خداست. مردم مالکان سرزمین خود هستند. فقط مالک مادی نیستند، مالک معنوی هم هستند. اینکه پیغمبر ما فرموده است "الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم" مردم برمال و جان خود مسلط اند، شامل اموال مادی و معنوی می شود. هر کدام از ما ایرانیان مالک کشور خود هستیم. ایران ملک مُشاع ایرانیان است. هر که می خواهد در کشور ما تصرف کند به‏ نام ایرانیان حکمروایی کند، می باید از ما مردم ایران اجازه بگیرد. نه اینکه ما باید از کسی اجازه بگیریم. آن ها می باید از ما اجازه بگیرند که می خواهند کشور ما را چگونه اداره کنند.
اگر ما گفتیم جامعه ای که تعداد کشته های آن در جاده ها و تعداد کشته های سوانح هوایی آن در سال از تعداد کشته های جنگ اعراب و اسراییل بیشتر است، از تعداد کشته های وقایع اخیر عراق و افغانستان بیشتر است، در این‏صورت ما حق داریم بپرسیم آیا جامعه با تدبیر اداره می شود؟ شما با کدام مجوز کرور کرور به کشورهای آمریکای جنوبی کمک بلاعوض می کنید؟ کشوری که نمی تواند هواپیمای مسافربری بسازد، انرژی هسته ای با این هزینه بالا به چه دردش می خورد. اگر می خواهید به فکر مصالح ملی ایران باشید اول از همه از چیزی شروع کنید که به درد این مردم بخورد. حداقل جاده های این کشور امن شود. وقتی سوار هواپیما می شویم احتمال زنده رسیدنمان از احتمال کشته شدنمان بیشتر باشد. این حداقل کف یک زندگی سالم در کشور است.


چگونه جامعه را اداره کرده اید؟ اینکه بگوییم بالاترین آمار فروش کُلیه به دلیل فقر و نداری در کشور ماست، برای شما افتخاراست؟ اینکه بگوییم بزرگترین زندان روزنامه نگاران در جهان ایران است، برای شما افتخاراست؟ بی شک، بسیاری از اموری که در ایران صورت می گیرد، به بهانه پیاده کردن موازین شرعی است، به بهانه دفاع از اسلام است. می پندارند درست عمل می کنند. می پندارند خوب و شرعی عمل می کنند. می پندارند از جانب خدا مامور اقامه دین شده اند. در حالی که آن چیزی که در ایران دارد اتفاق می افتد مساله دیگری است.
اجازه بفرمایید به معیار دیگری از امام علی (ع) اشاره کنم. من با این سخنان حکیمانه زنده‏ام و معتقدم با این موازین است که است که ما می توانیم ومکلفیم حکمروایان خود را نقد کنیم و آن مدعیان را اگر اصلاح پذیرند اصلاح کنیم. امام می فرماید: "اجورالناس من عدَ جوره عدلا منه." ستمکارترین مردم کسی است که جور خود را عدالت می شمارد، ظلم خود را دادگری می پندارد.


مشکل ما این است که کسانی که در ایران حکومت می کنند می پندارند آنچه می کنند به نفع مردم است. ما می خواهیم اگر نمی دانند به آن ها بفهمانیم که این امور به نفع مردم نیست، به ضرر مردم است. قرآن کریم در سوره کهف آیات 103 الی 105 به این افراد اشاره کرده است:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسرِينَ أَعْمَالاً
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم ) كيانند.
الَّذِينَ ضلَّ سعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحْسبُونَ أَنهُمْ يحْسِنُونَ صنْعاً
آنـهـا كـه تـلاشـهـايـشـان در زنـدگـى دنـيـا گـم (و نـابـود) شـده ، بـا اينحال گمان مى كنند كـار نـيـك انـجـام مـى دهـنـد!
أُولَئك الَّذِيـنَ كـَفـَرُوا بِآیَايَتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لهَُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَزْناً
آنـهـا كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند، به همين جهت اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيم كرد.
به بیراهه می روند و سرمایه ملی بر باد می دهند و خلایق را می کشند و می پندارند اقامه شریعت می کنند و عدالت می گسترانند، زهی خیال باطل. این ره که تو می روی به ترکستان است. با قساوت و خشونت نمی توان به ایمان و دیانت خدمت کرد.


بنظر می رسد مصداق آن حکومتی که ما امروز در ایران با آن مواجهیم این آیه 28 سوره ابراهیم است. مستند سخن می گویم تا نتایجی که می خواهم در دنبال بگیرم اسنادش مشخص باشد. قرآن می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَت اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ
آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار (سرزمین نيستى و نابودى ) كشاندند.
این همه شهید کار چه کسانی است؟ چه کسانی ما را به جایی رسانده اند که پدران و مادران ما باید هر روز سعی بین صفا و مروه از دفتر دادستانی تا دفتر زندان اوین کنند که آیا عزیز ما کجاست و جواب سربالا بشنوند و تحقیر شوند، نه یک روز، نه دو روز، یک هفته، یک ماه و آخر هم جنازه خرد شده بچه شان را تحویل بگیرند. این می شود "دار البوار" سرزمین نیستی، وادی نکبت و سیاهی.



سه علامت منافق به معرفی پیامبر
شما این سرزمین آباد را اینگونه ویرانه کرده اید. پیامبر به ما سه علامت برای منافق ارایه کرده است. واژه منافق را مثل بسیاری از واژه ها، این ها از معنا تهی کرده اند. امروز می خواهم منافق را آنچنان که پیامبر (ص) شناسانده است توصیف کنم. این حدیث را هم شیعه نقل کرده، هم سنی. همه مسلمانان این حدیث را نقل کرده اند. ائمه هدی هم از جدشان پیامبر خدا نقل کرده اند.
پیامبر (ص) می فرماید: یک یا دو یا هر سه علامت را درهر کسی یافتید آن فرد دو رو، مزور و منافق است. للمنافق ثلاث علامات. برای منافق سه علامت است. آن علامات چیست؟ "اذا حدث کذب" وقتی سخن می گوید دروغ بگوید. "اذا وعدا خلف" زمانی که وعده بدهد خلف وعده کند، زیر قولش بزند و "اذا ائتمن خان" زمانی که امانتی به او سپرده شود، در آن امانت خیانت کند. دروغگویی، خلف وعده، خیانت در امانت. این سه نشانه، نشانه منافق از زبان پیامبر ماست.


حالا با دولتی مواجه هستیم تورم 29% به بالا را 12% به پایین ذکر می کند. در آمار دست می برد. اکثر آمارهایی که از صدا و سیمای رسمی ایران به گوش می رسد آمار صحیحی نیست. اقتصاد دانان ایران چندین نامه نوشته اند که این آمارها دستکاری شده اند. وقتی آمار غلط تحویل بدهید خودتان هم نمی فهمید که جامعه را چگونه باید اداره کنید. کسی که سازمان برنامه و بودجه را منحل می کند، چهار جلد کتاب بودجه را به یک دفتر چهل برگی تبدیل می کند معلوم است که نمی تواند کشور را اداره کند.


وعده می دهید، از وعده‏هایی که داده شد، می پرسم؟ من سنم اقتضا می کند، در ابتدای انقلاب دانشجو بودم، دقیقا آن وعده‏ها را بیاد دارم. شعارهای ما در آن زمان آزادی، استقلال، عدالت بود. کدامیک ازآن شعارها تحقق پیدا کرده است. جز در مساله استقلال سیاسی، در تمام مواد اصلی انقلاب رفوزه شده اید. نه آن آزادی که می خواستیم بدست آوردیم، نه عدالتی که بدنبالش بودیم، نه اسلام که بی ریا و رحمانی، هیچکدام از اینها محقق نشده است. قرارمان این بود که زندانی سیاسی نداشته باشیم. البته الان هم می گویند زندانی سیاسی نداریم. حتما بهزاد نبوی و مصطفی تاجرزاده که عمرشان را در سیاست گذرانده اند اینها هم زندانی سیاسی نیستند. سی سال از انقلاب گذشته است. ماده 168 قانون اساسی می گوید هیچ محاکمه سیاسی و مطبوعاتی نمی تواند برگزار شود مگر با حضور هیات منصفه در دادگاه علنی صالحه با برخورداری از وکیل. آیا تا کنون شنیده اید که دادگاهی سیاسی در ایران با حضور هیات منصفه به صورت علنی و برخوردار از وکیل در تمام مراحل دادرسی تشکیل شده باشد؟ بعد وقیحانه و گستاخانه دم از قانون می زنند.


اگر قرار است قانون پیاده شود، اصول قانون اساسی که فقط اصل 4، اصل 110 و اصل 56 نیست که واژه ولایت فقیه در آن نوشته شده باشد. فصل سوم قانون اساسی که حقوق ملت است هم قانون اساسی است. این که مردم می توانند راهپیمایی مسالمت آمیز بکنند هم جزء قانون اساسی است. این که تفتیش عقاید ممنوع است هم قانون اساسی است. این که هیچکس را نمی توان از داشتن وکیل محروم کرد جزء قانون اساسی است.
دنیا به شما نمی خندد؟ فله ای روزنامه تعطیل می کنید (یک شب چهل روزنامه). فله ای دستگیر می کنید. فله ای محاکمه می کنید. کجای دنیا سراغ دارید 100 نفر در یک جلسه محاکمه شوند؟ کدام قانون به شما چنین اجازه ای را داده است؟ فکر می کنید مردم ایران بی شعورند؟ نمی فهمند؟ آن از دروغهایتان که آنقدر زیاد شده که شعار دروغگو دشمن خداست و دروغ ممنوع به شعر ملی جنبش سبز تبدیل شده؛ آن از خلف وعده هایتان درباره آزادی و عدالت و اسلام رحمانی؛ و اخیرا هم خیانت در امانت ملی و جابجائی کلان آراء در انتخابات ریاست جمهوری. الحق که مصداق اکمل سخن رسول الله هستید، هر سه علامت منافق را با هم دارید.



تعارض حل نشدنی مردم سالاری و فقیه سالاری
خوب با این صفات می گویند شما باید سخن ما را فصل الخطاب قراردهید. شما می باید اطاعت کنید. اگر کسی با سخن رهبری مخالفت کرد، معادل اینست که با امام زمان مخالفت کرده است، با پیامبر مخالفت کرده است، با خدا مخالفت کرده است. چرا؟ چون ایشان منصوب خدا هستند. بعنوان یک عالم دینی می گویم به خدایی که اینگونه منصوبانی دارد باید کافر بود. چنین خدایی (نعوذ بالله) نه حکمت دارد نه عدالت. هیچ نص معتبر دینی، هیچ آیه قرآن، هیچ حدیث معتبری (نه هر حدیثی، حدیث معتبر) از پیامبر (ص) و ائمه (ع) نداریم که چنین سخنانی از آن بدست آید. این ها آرزوها و اُمنیه‏های خود را بر زبان می آورند. آن چیزی که متن دین است عدالت است. هیچ فرد غیرعادلی را خدا هرگز بر گُرده مسلمانان حاکم نمی کند.


آن چیزی که ما از متون دینی می فهمیم این است که حکام ما نمایندگان ما هستند و تا زمانی حق حکمروایی دارند که وکالت ما را داشته باشند. کسی برما ولایت ندارد. ما محجور نیستیم که قیّم بخواهیم. صاحبان نظریه رسمی در کتاب ولایت فقیهشان دقیقا نوشتند که معنای ولایت فقیه بر مردم همانند ولایت پدر بر فرزند صغیر و مجنون است که نمی توانند امور خود را اداره کنند. می پندارند که مردم در حوزه عمومی محجورند، رشید نیستند، مصلحت خود را نمی توانند تشخیص نمی دهند. باید کسی باشد که جای آن ها تصمیم بگیرد که مبادا فریب شیطان بخورند. می گویند که ما مصلحت مردم را بهتر از خودشان تشخیص می دهیم. ما اکثریت مردم تشخیص دادیم که موسوی رئیس جمهورمان باشد. می گویند غلط کردید. درست این است که احمدی نژاد رییس جمهورتان باشد، شما نمی فهمید. می گوییم با سیاستهای شما مخالفیم، می گویند غلط کردید که مخالفید. گلوله می خورید تا دیگر هوس مخالفت نکنید.


بازی ای که در ایران شروع شده است این است که در حوزه عمومی چه کسی حرف آخر را می زند. مردم می‏گویند ما، رهبر می گوید من. دقیقا الآن فقیه سالاری با مردم سالاری متعارض شده است. ولایت فقیه یعنی همگان باید از ولایت مطلقه فقیه اطاعت کنند. مردم سالاری- دموکراسی- یعنی اینکه همگان از جمله فقها باید از اراده اکثریت تبعیت کنند. در دهه اول انقلاب این مساله اتفاق نیفتاد چون هیچوقت اکثریت مردم با رهبری جامعه زاویه نداشتند، الان آن زاویه اتفاق افتاده است. تعارضی که در قانون اساسی است خودش را نشان داده است. باید بین این دو یکی را انتخاب کرد. در حوزه عمومی کسی از جانب خدا به حکومت بر مردم نصب نشده است. افراد متشرع باید این مساله را باخود حل کنند.


امروز بزرگترین مراجع تقلید، بزرگترین علمای دین منتقد این حکومت هستند. با کدام زبان اعلم مراجع تقلید شیعه باید بگوید این حکومت نامشروع است؟ کسی که شرایط عدالت، تدبیر، برخورداری از رای اکثریت را از دست بدهد، حکومتش نامشروع است. نیازی به عزل ندارد، خودبخود منعزل است. این سخن حجت دینی است برای کسانی که دنبال حجت‏های دینی می گردند. اگر با ضوابط حقوق بشر بخواهیم امور را دنبال کنیم، که بسیاری از ضوابط حقوق بشر زیرپا گذاشته شده است.
حاصل بحث این که ما امروز در مقابل حکومتی قرار گرفته ایم که علیه مردم خود از زور عریان استفاده می کند. این مردم بی دفاع صرفا می گویند ما می خواهیم به آن چیزی که در قانونمان نوشته شده است عمل کنیم. چیز بیشتری نمی خواهیم. لذا ما نه قائل هستیم کسی از جانب خدا منصوب شده است، نه معتقدیم کسی بر ما ولایت دارد، نه معتقدیم کسی ولایت مطلقه دارد، نه برای فقاهت شأنی بیش از استخراج احکام کلی شرعی از ادله اربع قائلیم.


معنای ولایت مطلقه می دانید یعنی چی؟ یعنی همه قدرت اعم از قدرت قانونگذاری، قدرت قضاوت، قدرت اجرایی، قدرت نظامی و انتظامی و امنیتی، و قدرت تبلیغاتی همه در دست یک نفر باشد. بسیار خوب، الان همه در دست یک نفر است. آیا مسئولیت را قبول می کنید؟ آن رژیمی که ما با آن مواجه هستیم، مجلسی است که نمی تواند از جانب خود تصمیم بگیرد چون توسط شورای نگهبان مهره چینی شده است. قوه قضاییه‏ای است که انگار تاکنون خواب بوده است. آیا قضات ما استقلال دارند؟
قبل از انقلاب هر زمان که پرونده سیاسی برای منتقدان رژیم شاهنشاهی تشکیل می شد قضات شریف دادگستری آن زمان زیر بار اوامر اعلیحضرت همایونی نمی‏رفتند. شاه ظالم مجبور شد برای محاکمه مصدق و بازرگان و طالقانی دادگاه نظامی تشکیل دهد. می دانید معنای این سخن یعنی چه؟ یعنی دادگستری شاه بالنسبه سالم بود. دادگاه نظامی علیه مصدق حکم کرد. دادگاه نظامی بازرگان و طالقانی را محکوم کرد نه دادگاه عادی دادگستری. و امروز ما می بینیم که نیازی به دادگاه نظامی ندارند. دادگاه انقلاب مثل آب خوردن حکم صادر می کند.


رییس قوه قضاییه نوعا فردی تشریفاتی است. کارها جای دیگری تعیین تکلیف می شوند. کجای دنیا سراغ دارید که بدون حضور وکیل محاکمه انجام بشود؟ فرد محکوم، فرد متهم چهل و پنج روز از دنیای خارج بی خبر باشد، در دادگاه شرکت کند و مجبورش کنند که اعتراف کند. این اعترافات چه ارزشی دارد؟ کدام مرجعی می تواند به این اعترافات اعتبار بنهد.
صرفا می خواهند قبل از مراسم تحلیف قصه هایی که سر هم کردند به مردم تحویل بدهند. این کیفر خواست صادر شده سند بسیار با ارزشی برای سقوط جمهوری اسلامی است. این به سر مقاله روزنامه کیهان شباهت بیشتری دارد تا به یک کیفرخواست حقوقی. تنها چیزی که در آن یافت نمی شود مستندات و ادله حقوقی است. جالب اینجاست که اکثراین کیفرخواست قبل از این بعنوان برنامه انقلاب مخملی در خبرگزاری فارس و روزنامه کیهان منتشر شده است و من شخصا آن را خوانده بودم. این اسمش کیفرخواست نیست. سر و ته ندارد. وجه قانونی بودن اتهام وجرم در آن رعایت نشده است.



جرمی بنام فعالیت نهادینه برای استقرار دموکراسی
من با وضوح و شفافیت اعلام می کنم که در جمهوری اسلامی کوشش برای استقرار دموکراسی جرم محسوب می شود. تمام این عزیزانی که از سران اصلاحات الآن در زندان هستند هیچ جرمی ندارند جز کار تشکیلاتی برای استقرار دموکراسی در ایران. مگر می توان پارلمان داشت ولی حزب نداشت؟ مگر می توان حزب داشت و برای رسیدن به قدرت از طرق مسالمت آمیز و قانونی استفاده نکرد؟ اسم این اعمال قانونی عقلائی را گذاشته اند انقلاب مخملی. اگر آمدیم در یک حزب و کار تشکیلاتی کردیم که قدرت را به شکل قانونی به شکل موقت دردست بگیرم، می گویند "نگفتیم؟ این ها می خواهند به شکل نرم قدرت را از ما بگیرند." من بوضوح می گویم: بله ما می خواهیم قدرت را به شکل قانونی از شما بگیریم. این مردم ایران هستند که می خواهند قدرت را از شما پس بگیرند.
تمام علوم سیاسی مطابق این کیفرخواست عین جرم است. بحث انتقال جامعه بسوی دموکراسی امروز زنده ترین بخش علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی است. مطابق نظراین افراد جاهل و بی سوادی که بر کشور ما حکومت می کنند،روند دموکراتیک کردن مناسبات سیاسی را انقلاب مخملی می نامند. در این صورت همه دپارتمان های علوم سیاسی در دنیا باید تعطیل شوند. در ایران ما نیازی به دانشکده های علوم سیاسی نداریم. چون به زعم این جاهلان پرمدعا این ها عین جاسوسی است.
اگر فرض کنیم بنده با بزرگترین فیلسوف زمانه یعنی هابرماس آلمانی ملاقات کرده باشم، می گویند: "نگفتیم؟ تو داشتی با او درباره براندازی صحبت می کردی." من با بسیاری از فلاسفه ملاقات کرده ام و خواهم کرد. مگر می توانید جلوی مراوده های علمی اساتید ایرانی را بگیرید. این کیفرخواست را بردارید بخوانید. قائلان به تئوری توطئه سفر هر فیلسوفی به ایران را از قبیل هابرماس، رورتی و کین تلاش برای انقلاب مخملی قلمداد می کنند.


بسیار خوب، ما می خواهیم به شکل علمی، قانونی و مسالمت آمیز این مفاسد شما را اصلاح کنیم . بنده از قرآن و نهج البلاغه استفاده می کنم. مگر اینکه بگویید که این متون هم ممنوع است. همچنان که الله اکبر گفتن هم امروز جزء جرایم امنیتی محسوب می شود. خواندن نهج البلاغه هم بشرح ایضا. چرا؟ چون بیشترین متنی که ما را علیه بیداد شما تحریک می کند موازینی است که امام علی به ما تعلیم داده است.
امام علی به ما فرمود: شنیده‏ام لشکریان من زمانی که بسوی معاویه می رفتند از شهری می گذشتند. خلخال –زیور پا -دختری یهودی به زور از پای او درآوردند. علی (ع) می گوید "من که این خبر را شنیدم همچون مار گزیده به خود می پیچیدم. از خدا تقاضای مرگ کردم. گفتم علی بمیرد بهتراست که در زمان فرمانروایی او به ظلم از یک ذمیه - دختر یهودی - بخواهند خلخال بدر آورند. آیا امروز به تأسی از امام علی رهبر جمهوری اسلامی از خدا تقاضای مرگ نمی کند که این همه شهید را به قبرستان فرستاده است؟


آیا وجدان شما مرده است؟ من قرار است به کشورم برگردم. با همین صراحتی که این‌جا سخن می گویم در کشورم سخن گفته ام و تاوانش هم پس داده ام. این نهج‌البلاغه، این قرآن ما را دلیر کرده است. ما انقلاب نکردیم که تاج را برداریم عمامه به جایش بگذاریم. انقلاب کردیم که خودمان برای کشورمان تصمیم بگیریم. نه سفارت‌خانه ای برای ما تصمیم بگیرد، نه یک شخص به جای یک ملت تصمیم بگیرد. امروزهم ما تصمیم نمی‌گیریم. اگر تصمیم گرفتیم رییس جمهوری انتخاب کنیم، حتی اگر به نظر شما خطا باشد بگذارید خودمان به خطا بودن کارمان پی ببریم. ما قیم و آقا بالاسر نمی خواهیم. از خدایی خدا به دور می دانم که یک فرد متوسط را این‌گونه بر گرده‌ی مردم به لحاظ شرعی مسلط کره باشد. یقین دارم که در هیچ یک از متون معتبر دینی ما هم‌چون چیزی یافت نمی شود.



ما معترض قانونی هستیم، اغتشاش کار رژیم است
یا این‌که می فرمایند این‌ها اغتشاش‌گر بوده اند. اجازه بدهید فرق بین معترض و اغتشاش گر را تبیین کنم. به یاد دارم در زمان شاه هم به جرم اقدام علیه امنیت ملی و اخلال در نظم عمومی بازداشت شدم. گقتند تو اغتشاش‌گری. امروز هم اگر ایران بودم مثل دوستان دیگرم اغتشاش‌گر معرفی می‌شدم. آن زمان من هرگز دستی به تخریب بلند نکرده بودم و شیشه‌ی بانکی نشکسته بودم. تنها این شعار مقدس را بر زبان رانده بودم: مرگ بر شاه! و امروز دوستان من قبل از طنین انداز شدن شعار مرگ بر دیکتاتور روانه زندان شده اند و اغتشاشگر معرفی شده اند.
اغتشاش‌گر کسانی هستند که به روی مردم گلوله گشوده‌اند،‌اغتشاش‌گر ماموران لباس شخصی شما هستند که آمدند شیشه‌ی بانک شکستند، اتوبوس آتش زدند، سطل زباله آتش زدند تا این اعتراضات مسالمت آمیز ساکت را بدنام کنند. کتمان نمی کنیم، ممکن است درصد بسیار اندکی از جوانان هم اشتباه کرده باشند و تابع احساسات شده در مقابل مظالم مأمورا ن شما مقابله به مثل کرده باشند، اما با قاطیت می گویم هیچ ‌یک از رهبران این اعتراضات سبز هرگز به اغتشاش راضی نبوده و نیست. این گونه که شما هر اعتراضی را تحت‌الشعاع این اغتشاش خودساخته قرار می دهید این هم بخشی از دروغ‌گویی شماست. مردم ما آن‌قدر رشیدند که نیازی نداشته باشند اتوبوس آتش بزنند، به جایی حمله کنند.


معترضین حکومت ایران اغتشاش‌گر نیستند باور کنید. این‌ها خس و خاشاک هم نیستند. مگر نمی گویید مردم ولی نعمت ما هستند؟ این‏ها همان ولی نعمتان شما هستند.این ها همان ها هستند که باید به شما بگویند بمانید یا بروید. از خدا بخواهید که این مردم این همه از او نطلبند که عزراییل به سراغ شما بیاید.
ما می خواهیم به شکل قانونی جامعه‌مان را اصلاح کنیم. مشکل اساسی این است، همه‌ی مجاری قانونی را بسته اید، می گویید یا مرا انتخاب کنید و از من اطاعت کنید، یا اغتشاش‌گرید. و ما می‏گوییم نه از تو اطاعت می کنیم، نه ترا قبول داریم و نه می خواهیم دست به اسلحه ببریم. ما می‌خواهیم به شکل مسالمت آمیز و قانونی و به دور از خشونت این غده‏های سرطانی فساد را از کشورمان پاک‌زدایی کنیم. جراحی کنیم. می گوییم: قانون اساسی را اصلاح می کنیم. می گوید اگر من قبول کردم می توانید عوض کنید، و اگر قبول نکردم نمی توانید. می گوییم ما اعتراض داریم و تظاهرات مسالمت آمیز برگزار می کنیم. می گوید اغتشاش‌گران سءواستفاده می کنند، حق ندارید اعتراض کنید. می گوییم در انتخابات آزاد وکیل مجلس می شویم تا قوانین را اصلاح کنیم و بر امور کشور نظارت کنیم. می گوید حق ندارید به مجلس بیایید. فقط کسانی حق دارند به مجلس بیایند که مرا قبول داشته باشند. می گوییم در انتخابات ریاست جمهوری مورد نظرخودمان را انتخاب می کنیم. می گوید کسی که مرا قبول نداشه باشد مگر می تواند رییس جمهور شود؟ لطفا به ما بگویید ما چه کنیم؟


قصه‌ی ما شده است قصه آن طفل چند ماهه‌ای که در دست یک عجوزه بود و از ترس آن عجوزه گریه می کرد. او طفل را نوازش می کرد، همه می گفتند این طفل از تو می ترسد او را به زمین بگذار ساکت می شود. امروز هم ما حرف‌مان این است. شما منتقدان قانونی و معترضان مسالمت جو را به ساختارشکنی متهم کرده اید. ملت برعکس ساختارشکنی ها را از ناحیه‌ی شما می بیند. شما آمده اید کاری کرده اید که در تاریخ جمهوری اسلامی کم‌سابقه و به این شکل نهادینه بی سابقه بوده است. تیر به روی مردم گشودن ساختار شکنی نیست؟ به مردم دروغ گفتن ساختار شکنی نیست؟ آراء را یک‌باره عوض کردن و نتیجه‌ی دیگری غیر از آراء اصلی ارائه کردن این ساختار شکنی نیست؟ انصاف بدهید شما ساختارشکنید یا ما؟

ادامه دارد...

فیلم سخنرانی دکتر کدیور در مرکز فرهنگی اسلامی شمال کالیفرنیا، اکلند، 10 مرداد 1388



منبع: جنبش راه سبز

Saturday, August 1, 2009

سينماي ايران در برابر حوادث اخير کشور واکنش نشان داد.

اعتماد ملي

بعد از گذشت 48 روز از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري و حوادث مختلفي که در کشور رخ داد، جمعي از سينماگران ايران در نامه‌اي خطاب به نمايندگان مجلس، خواستار پاسخگويي آنها در برابر سوگندشان شدند. 12 کارگردان مشهور سينماي ايران، در نامه‌اي به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، از اتفاقات اخير کشور اظهار نگراني‌کردند و با شرح و بازخواني 10اصل از قانون اساسي جمهوري‌اسلامي ايران و طرح سوالاتي درباره اجراي آنها، خواستار پاسخگويي و اعلام موضع نمايندگان مجلس کشور شدند.

اين جمع، به عنوان «تصويرگران آمال مردم ايران» و «چشم و گوش ملت»، خطاب به نمايندگان ملت نوشته‌اند: «اکنون همه آنها که بر کرسي خانه ملت تکيه زده‌اند، در پيشگاه تاريخ و وجدان‌هاي آگاه ملت ايران پاسخ دهند که ميان مضمون آن سوگند به خداوند و کتاب الهي با مصائبي که امروز بر مردم توفان‌زده کشورمان مي‌رود چه نسبتي وجود دارد؟» متن کامل نامه سينماگران به اين شرح است:

به خانه ملت
ما نگرانيم!
ما فيلمسازان ايران، كارمان تصويرگري است و به دلالت حرفه خود چشم و گوش ملت خويشتنيم تا راوي كمال انساني باشيم. خانه ملت ايران به روايت تاريخ خود، بنيانگذار قانون اساسي است و نمايندگان ملت ايران به نص قانون اساسي و سوگندي كه ياد كرده‌اند در اين خانه، موظف به حفظ قانون‌اند. اين روزها چشم‌هاي نگران ما و ملت ما به صحنه اجتماع خويش دوخته شده. در اين زمان اندك پس از آن شور عظيم چنان وقايع جانكاهي رخ نموده كه ما نيز از باور آن باز مانده‌ايم.

ما نگرانيم!
ما تصويرگران آمال مردم ايران از كساني كه با سوگندشان پايبندي به اصول قانون اساسي را ميثاق خود قرار داده‌اند سوال مي‌كنيم كه اصول مندرج در قانون اساسي در بندهاي ذيل با شرايط كنوني كشورمان ايران چه نسبتي دارد؟

اول ـ سوگند نمايندگان
اصل شصت و هفتم قانون اساسي: وكلاي ملت به خداي قادر و قرآن مجيد سوگند ياد مي‌كنند كه در انجام وظايف وكالت امانت و تقوا را رعايت نموده، به استقلال، اعتلاي كشور، حفظ حقوق ملت، خدمت به مردم، قانون اساسي و استقلال و آزادي مردم پايبند و متعهد باشند.

دوم ـ حق حاكميت ملت
اصل پنجاه و ششم قانون اساسي: حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچ‌كس نمي‌تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد.

سوم ـ آزادي
اصل نهم قانون اساسي: در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشه‌اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزادي‌هاي مشروع را هر چند يا وضع قوانين و مقررات سلب كند.

چهارم ـ تفتيش عقايد
اصل بيست سوم قانون اساسي: تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ‌كس را نمي‌توان به صرف داشتن عقيده‌اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد.

پنجم ـ مطبوعات
اصل بيست و چهارم قانون اساسي: نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي‌كند.

ششم ـ سانسور- استراق سمع- تجسس
اصل بيست و پنجم قانون اساسي: بازرسي و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني، افشاي مخابرات تلگرافي و تلكس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها،‌استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حكم قانون.

هفتم ـ بازداشت‌ها
اصل سي و دوم قانون اساسي: هيچ‌كس را نمي‌توان دستگير كرد مگر به حكم و ترتيبي كه قانون معين مي‌كند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثر ظرف مدت 24 ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضايي ارسال و مقدمات محاكمه در اسراع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي‌شود.

هشتم ـ شكنجه
اصل سي و هشتم قانون اساسي: هرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار براي كسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از اين اصل قانون مجازات مي‌شود.

نهم ـ مجازات‌ها
اصل سي و ششم قانون اساسي: حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.

دهم ـ محاكم
اصل سي و پنجم قانون اساسي: در همه دادگاه‌ها طرفين دعوي حق دارند براي خود وكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشند بايد براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.

يازدهم -رسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي
اصل يكصد و شصت‌و هشتم: رسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي علني‌است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي‌گيرد. نحوه انتخاب شرايط، اختيارات هيات منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون براساس موازين اسلامي معين مي‌كند.

دوازدهم ـ تجمعات
اصل بيست و هفتم قانون اساسي: تشكيل اجتماعات وراهپيمايي‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است.

اكنون همه آنان كه بر كرسي خانه ملت تكيه زده‌اند، در پيشگاه تاريخ و وجدان‌هاي آگاه ملت ايران پاسخ دهند كه ميان مضمون آن سوگند به خداوند و كتاب الهي با مصائبي كه امروز بر مردم توفان زده كشورمان مي‌رود چه نسبتي وجود دارد؟
ما نگرانيم!

رخشان‌بني اعتماد، محمدرضا اصلاني، كامبوزيا پرتوي، كيومرث پوراحمد، كمال تبريزي احمدرضا درويش، خسرو سينايي، كامران‌شيردل رسول صدرعاملي، كيانوش عياري، اصغر فرهادي و مجيد مجيدي

شكنجه چيست؟


حتي سيماي محمد علي نيز در بيدادگاه، رسواگر بيداد جباران بي قانون مي‌باشد. قاضي شماييد. آقاي ابطحي مي‌دانيم به شما آرام بخش تزريق مي‌كنند، مي‌دانيم وزنتان 14 كيلو كم شده است، مي‌دانيم در انفرادي بودن چقدر دشوار است.

اما آقاي ابطحي خوب در دام گروه فشار افتاديد، شما كه تاب فشارهايي از اين دست را نداريد بهتر بود وارد عرصه سياست نمي‌شديد. بايد به شما گفت: نازپرود تنعم نبرد راه به دوست / عاشقى شيوه رندان بلاکش باشد. كسي كه وارد فعاليت سياسي مي‌شود حداقل بايد در خود اينقدر توان ببيند كه اگر 45 روز حتي بيشتر در انفرادي بود، اگر حتي ده‌ها روز قرص آرام بخش به او دادند و آمپول تزريق كردند، حتي اگر شكنجه شد، همانند گل سرخي‌هاي زمان شاه مردانه خروش داشته باشد و عقايدش با مكر مكاران و جانيان سست و متزلزل نگردد. حداقل همانند عباس پاليزدار باشيد كه بر سر حرف‌هايش پس از 70 روز انفرادي استوار ماند.

اجر شما نزد خدا، اجر آنها نيز در نزد پرودگار

نيمه شعبان هم نزديك است، اندكي صبر سحر نزديك است.

شكنجه براي اعتراف

دبیر کل فراکسیون خط امام(ره) مجلس گفت: نحوه محاکمه بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات همه را بهت زده کرد.

به گزارش پارلمان‌نیوز، محمد رضا تابش در خصوص محاکمه بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات در مجتمع امام خمینی که از صبح امروز آغاز شده است، گفت:« اراده‌ای فراتر از قانون و خواست مقام معظم رهبری نمی‌خواهد تا محاکمه دستگیرشدگان حوادث پس از انتخابات به صورت قانونی و با کمال عدل و انصاف برگزار شود.»

وی تاکید کرد: «ما مطمئن هستیم اگر مقام معظم رهبری از وضعیت نامناسب زندان‌ها، نحوه برخورد با بازداشت شدگان و خانواده های آنان و عدم رعایت قانون در مواجه با آنها مطلع شوند،همچون دستور اکید برای تعطیلی بازداشتگاه" کهریزک"دستور رعایت عدل، انصاف و قانون را در مورد محاکمه بازداشت شدگان حوادث اخیر و برخورد با ناقضان قانون در زندان‌ها را صادر خواهند کرد.»

وی ادامه داد:«نحوه محاکمه دستگیرشدگان که در آن نه به وکلا دسترسی است و نه خانواده و حتی خود زندانی‌ها از اتهام‌ها مطلع نیستند، همه را بهت زده کرده است.»

تابش تاکید کرد: «ما نمی‌توانیم نگرانی خود را از این نحوه محاکمه اعلام نکنیم و امیدوار هستیم که این روش تکمیل سناریویی از پیش تدوین شده که همراه با نگهداری در خلاء و اعتراف‌گیری‌ها بوده، نباشد.»

وی یاد آور شد: «بعد از مدت‌ها بی‌خبری خانواده‌ها زمانی که اجازه تماس تلفنی کوتاه یا دیدار کوتاه داده شده بود تاکید شده بود هیچگونه اطلاعی از فضای بیرونی دادگاه به آنها منتقل نکنند.»

دبیر کل فراکسیون خط امام (ره)در خصوص پیگیری‌های فراکسیون و تعامل آن با رییس قوه قضائیه و هیات ویژه سه نفره دستگاه قضایی گفت: «فراکسیون تاکنون جلسات متعددی با رئیس مجلس، هیات سه نفره دستگاه قضایی و دادستان کل کشور و تهران داشته و مجموعه دغدغه‌ها و نگرانی‌های خود و خانواده‌های زندانیان را انتقال داده است.»

تابش ابراز امیدواری کرد: «با تدبیر و درایت کافی فضای کدورت زدوده شود و غبار از چهره نظام پاک گردد.»

نماینده اردکان در خصوص وضعیت حجاریان و اخبار ضد و نقیض در خصوص آزادی او گفت: «با پیگیری‌های فراکسیون قرار بود که ایشان از زندان به منزل استیجاری تحت نظر دادستانی منتقل شود که تلاش خانواده برای تهیه منزل بواسطه مخالفت موجرین با حضور دائم ماموران دادستانی به نتیجه نرسید.»

وی ادامه داد: «بر اساس اخبار واصله هم اینک دادستانی ایشان را در حصر خانگی قرار داده است.»

تابش تصریح کرد: «برخی از بازداشت شدگان خارج از زندان اوین نگهداری می‌شوند و با توجه به قضایای پیش آمده در بازداشتگاه" کهریزک"، امیدواریم با دستور مقام معظم رهبری این دسته از بازداشت شدگان به بازداشتگاههای قانونی انتقال یافته و امکان تماس آزادانه آنها با خانواده هایشان و ارتباط با وکلا و محاکمه آزاد و قانونی آنها فراهم شود.»

وی تاکید کرد: «در حال حاضر بازداشت شدگان در شرایط بسیار بدی قرار دارند و بسیاری از آنها مورد ضرب و شتم و اذیت و آزار قرار گرفته‌اند و اخبار نگران کننده‌ای از طریق خانواده های آنان اعلام شده است که بواسطه التهاب جامعه بنا ندارند آن را عمومی کنند.»

تابش در خصوص وضعیت محمد علی ابطحی به نقل از همسر ابطحی که اخیرا به ملاقات او رفته بود، اظهار داشت: « بعد از 43 روز که همسرم را دیدم حدود 18 کیلو وزن کم کرده‌بود و آقای ابطحی می‌گفت که چند روزی است که قرصی را به من می‌دهند که من را از جار و جنجال و هیاهوی این دنیا فارغ کرده است.»

وی خاطر نشان کرد: «ابطحی به همسرش گفته بود این قرص من را بسیار آرام می‌کند.»