Thursday, February 26, 2009

صادق محصولی، محصول دولت احمدی‌نژاد

گفتاري را كه در زير مي‌خوانيد بر گرفته از ويكيپديا با اندكي تلخيص مي‌باشد. (براي مقاله كامل اينجا را كليك كنيد)


صادق محصولی متولد سال ۱۳۳۸ می‌باشد.محصولی فعالیت خود را در جهاد سازندگی آغاز کرد او در مدت فعالیت خود، فرماندار ارومیه، معاون استاندار آذربایجان غربی، فرمانده سپاه منطقه ۵ آذربایجان «شرقی و غربی»، مسئول بازرسی سپاه پاسداران، دبیر تشکیلاتی به نام شورای مشورتی در مجمع تشخیص مصلحت ایران نیز بوده‌است.او در سال ۱۳۸۴ برای پست وزارت نفت به مجلس هفتم معرفی شد ولی درنهایت با مخالفت نمایندگان وقت مجلس قبل از رأی گیری برای رأی اعتماد، انصراف داد.در آبان ۱۳۸۷ او برای تصدی پست وزارت کشور به مجلس معرفی شد.او پس از استیضاح و برکناری علی کردان به مجلس معرفی شد. در ۲۸ آبان ۱۳۸۷ از مجموع ۲۷۳ نماینده حاضر در جلسه، ۱۳۸ نفر به انتصاب او رای موافق و ۱۱۲ نفر رای مخالف و ۲۰ نفر دیگر رای ممتنع دادند.

در هنگام جلسه رأی اعتماد به محصولی برای تصدی پست وزارت نفت در مجلس هفتم ایران، برخی نمایندگان مجلس با طرح موضوع ثروت محصولی با انتصاب او به این پست مخالفت کردند و در نهایت خود او مجبور به انصراف شد. يک سايت خبری مدعی شد که محصولی ثروت خود را حدود ۱۶۰ میلیارد تومان اعلام کرده‌است که آن را پس از رها کردن سپاه پاسداران، طی ده سال ساخت و ساز مسکن به دست آورده‌است. اما محصولی این رقم را تکذیب کرده است. همچنین در سال ۱۳۸۴ علی عسگری نماینده وقت مشهد در مجلس هفتم با طرح پرونده ۵/۶ میلیون دلاری وی در خصوص نفت تاجیکستان اعلام کرد که این موضوع در کمیسیون اصل ۹۰ در حال پیگیری است.محصولی اعلام کرده که در ۴۴ مزایده شرکت کرده و تنها در سه مزایده برنده شده‌ است و درآمدهای او حاصل آن مزایده‌ها می‌باشد. قدرت الله علیخانی نماینده قزوین در مجلس هفتم شورای اسلامی ایران در باره محصولی گفته‌است: محصولی باید پاسخ دهد که منزل گران قیمت، درآمد میلیاردی، برج‌های میرداماد و زمین‌های بزرگ منطقه حسنی کیا را چگونه به دست آورده‌است. امیرحسین قاضی زاده هاشمی، نماینده مشهد در گفت وگو با فارس گفته است: سرمایه وی از راه مشروع کسب شده.
او از دوستان قدیم احمدی نژاد است محصولی رئیس ستاد انتخاباتی محمود احمدی نژاد در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بوده‌است. روح الله حسینیان از حامیان محصولی در مجلس هشتم شورای اسلامی در پاسخ به سوال مبنی بر احتمال استفاده از پول محصولی به نفع تبلیغات انتخاباتی احمدی نژاد گفت: «اصولگرایان باید یک نفر پولدار داشته باشند تا از آنها حمایت کند تا بتوانند رای بیاورند.»

پرونده‌ای در مورد قرداد انتقال نفت به نخجوان که توسط محصولی انجام شده‌ است در کمیسون اصل نود مجلس هفتم مطرح شد. فلاحت پیشه نماینده اسلام آباد غرب درباره این قرارداد گفته‌است که محصولی تنها کسی است که خارج از وزارت نفت، امتیاز سوآپ نفت (معاوضه‌ي پايا پاي نفت) کسب کرده‌است. همچنین محصولی در زمانی که مسئول خرید اراضی متعلق به بنیاد شهید برای سپاه پاسداران بوده‌است با شکایت بنیاد شهید در این معامله مواجهه شد که در نهایت پرونده مختومه و محصولی تبرئه شد.


درسال ۱۳۶۱ در زمانی که محصولی به فرماندهی سپاه استان‌های آذربایجان غربی و شرقی و اردبیل منصوب شد، به علت آنکه علی باکری از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بوده و در دوران محمد رضا پهلوی اعدام شده‌است، به مخالفت با برادران باکری(حمید و مهدی باکری) پرداخت. فاطمه امیرانی همسر حمید باکری درباره محصولی گفته‌است: عملکرد خودخواهانه و غیرقابل قبول صادق محصولی در دوران فرمانداری‌اش در ارومیه سبب شد مهدی باکری همراه برادرش حمید، از ارومیه فرار کنند. همچنین تعدادی از فرماندهان لشکر عاشورا در جنگ ایران و عراق محصولی را متهم به تضعیف نیروهای نظامی این لشگر از جمله قطع ارسال نان و خودرو برای تضعیف وجهه مهدی باکری در زمان جنگ، می‌کنند.

پايان مقاله تلخيص شده از ويكيپديا

اگر 160 ميلياد دارايي وي را به سن 49 سال وي تقسيم شود، برآورد نشان مي‌دهد كه او در مدت زندگيش ماهيانه 268 ميليون تومان، روزانه حدود 9 ميليون تومان، ساعتي 370 هزار تومان و ثانيه‌اي 104 تومان سود خالص داشته است.
همچنين اگر ادعاي وي براي كسب اين در آمد در مدت 10 سال در نظر باشد، ميزان سود دارايي‌هاي وي ساليانه 16 ميليارد تومان، ماهيانه يك ميليارد و سيصد و پانزده ميليون تومان، روزانه 43 ميليون تومان، ساعتي يك ميليون و هشتصد هزار تومان و ثانيه‌اي 507 تومان بوده است.

محمود احمدي‌نژاد دوست صميمي محصولي در برنامه‌ي انتخاباتي رياست جمهوري خويش در دور قبل اظهار داشته بود وزايي را منصوب خواهد نمود كه طعم فقر را چشيده باشند(اين جمله وصيت حضرت امام (ره) مي‌باشد).

Wednesday, February 25, 2009

تلخند

به عكس اول نگاه كنيد حالا فعلاً به عكس دوم فعلاً كاري نداشته باشيد.
به ياد كجا مي‌افتيد؟ پادگان؟ جبهه؟ حوزه علميه؟ حسينيه؟ خانه‌ي سالمندان؟ يا ...


حالا به عكس زير نگاه كنيد.

.
...
.....
.........
.............
.................
.............................


عكس از خبرنامه اميركبير

اين دانشجويان كه در تصوير مشخص شده است همان دانشجويان پر شور در روز دفن شهيد اند.
آيا اينان دانشجويان دانشگاه اميركبير بودند؟


Tuesday, February 24, 2009

شهيدان را كشتند

بسم رب الشهدا و الصديقين

شهيدان را به دانشگاه آوردند تا با ضرب و شتم نيروهاي خارج از دانشگاه اسطوره‌هاي ملي اين كشور را به وسيله تهديد و ارعاب خاك كنند، با دفني نمادين مفهموم شهادت در راه اين كشور را دفن نمايند. نفرين بر شما كه شهيد اين قلب تپنده تاريخ را كشتيد و آن هم به قيمت بازي‌هاي سياسي داخلي!

رهبري اين نظام هم در در مورد مهمترين و حياتي‌ترين مسائل مملكتي سكوت اختيار مي‌كند، در مورد چنين مساله‌اي، بي توجه به جو و شرايط از خود پيام صادر مي‌كند. جالب است دفن 5 تكه استخوان، حتماً با ارزشتر از مسائل حياتي مردمي است. درود خدا بر تو اي فرزانه باد!

اگر زنده بودند اين شهيدان راضي بودند با ضرب و شتم و خشونت ميهمان ناخوانده و اجباري شوند؟ حالا ما كاري نداريم ما كه ميهمان نوازيم، شهداي عزيز شما را بازيچه كردند تا بوي تعفن استبداد را در محيطي علمي پخش كنند. گويا فكر مي‌كنند دانشگاه هم همانند حوزه‌هايشان محيطي يك صدايي است تا در بالاي منبر از صبح تا شب بگويند اين است و جز اين نيست.

شهيدان عزيز من نمي‌دانم در مقابل خداوند، چگونه بايد پاسخگوي جنايتي كه در حق شما كردند باشم. زيرا مي‌دانم بسياري از امروز بي تفاوت از كنار شما عبور مي‌كنند و اسطوره‌هاي اين ملت را زير پاي خود مي‌بينند. ننگ بر كساني كه اين ننگ را آفريدند. مي‌دانم شما خود نيز اگر زنده بوديد، در صف مخالفان دفن خود در اينجا بوديد اما تعصب كور سياسي چه كارها كه نمي‌كند.

اخلاق اسلامي را چگونه براي همقطاران خود توضيح دهم در حالي كه شما را كه اسطوره‌هاي اسلام هستيد را با چماق، با ضرب و شتم، فشار و تهديد و ارعاب وارد دانشگاه مي‌كنند؟ من حتي نمي‌توانم انسانيت را نيز توضيح دهم و حتي در تعريف عقلانيت كساني كه شما را به دوش مي‌كشيدند عاجز و ناتوانم.



تصوير چند غير دانشگاهي در روز تدفين در حال ضرب و شتم دانشجويان، عكس از خبرنامه اميركبير

شهيدان عزيز بار ديگر تعصبات كور به شما تاخت تا رييس جمهور و اقمارش در خيال خود فتح خيبر نموده باشند، در حالي كه ميخ‌هاي خيبر را محكم تر نمودند. از اين پس مي‌گوييم متاسفانه شما كه براي آرمانهايي چون ميزان راي ملت است به جبهه رفتيد، نه تنها شما را كشتند بلكه ميزان شما را هم در هم شكستند و با خنده گفتند، ميزان رآي ملت نيست! ميزان زور چماق‌هاي ماست!

مي‌دانم هنوز هم زير خاك آرام نداريد، آرام باشيد كه ما بيداريم و در مقابل استبداد مي‌ايستيم.

و السلام

Monday, February 23, 2009

خاتمي و قاليباف رقيبان اصلي انتخابات!


آنطور كه از شواهد امر بر مي‌آيد، احمدي نژاد به اصولگرايان پيام داده است كه من نيازي به حمايت شما در انتخابات ندارم خودم تنها مي‌توانم. اما در جناح اصلاحات نيز جك شده است كه از كروبي مي‌پرسند آيا به نفع كسي كنار مي‌رويد؟ كروبي نيز پاسخ داده است و الله اگر كنار بكشم. از سياهي لشكرها كه بگذريم واقعيت اين است كه بازيگران اصلي را در صورت عدم حضور مير حسين موسوي و حضور محمد باقر قاليباف مي‌توان بين سيد محمد خاتمي و محمد باقر قاليباف دانست هر چند من خود را متمايل به چپ مي‌دانم اما نمي‌دانم اين آقاي شهردار قاليباف چه كششي در مديريت دارند كه مرا به سوي خود جذب مي‌كند.



بسياري از حاميان مردمي احمدي نژاد را چه خوشمان بيايد يا نيايد در دور پيش مخالفان آقاي رفسنجاني تشكيل مي‌دادند، برخي از افراد هم به علت دو قطبي شدن انتخابات در دور دوم تحت اقواي شديد و تخريب كننده‌ي ساده زيستي احمدي نژاد قرار گرفتند اما بي كفايتي مديريتي ايشان در اين چهار سال تنها نقطه‌ي قوت ايشان را نيز تحت الشعاع قرار داد. به نظر مي‌رسد، احمدي نژاد به رغم تبليغات گسترده رسانه‌اي از وي در اين دور قدرت چهار سال گذشته را نداشته باشد و به رده‌هاي سوم و شايد چهارم در انتخابات برسد. حضور قاليباف در هر حال مي‌تواند مجالي به اصولگرايان بدهد تا چهره‌اي نوين و مديريتي قانون گزين بر عكس مديريت قانون گريز از خود ارائه كنند. در جناح ديگر حضور مير حسين موسوي مي‌تواند يك عامل تاثير گذار باشد، اما بايد توجه داشت كه دوري وي در فعاليت‌هاي سياسي و دهه‌ي اخير و خاطره‌ي شيرين خاتمي در ذهن نسل‌هاي پس از انقلاب مي‌تواند سبب كاهش محبوبيت وي شود هر چند نسل‌هاي حاضر در زمان نخست وزيري ايشان ممكن است به آقاي ميرحسين بيشتر اقبال نشان دهند.

اجماع در هر دو طيف تقريباً منتفي به نظر مي‌رسد هر چند در طيف اصولگرايان اجماع به معرفي يك كانديد واحد تنها منجر به معرفي احمدي نژاد خواهد بود. اما تجربه‌ي انتخابات پيشين نشان داده است كه تقريباً در هيچ يك از دو طيف اجماع محقق نخواهد گرديد. لذا بايد منتظر رخدادهاي 100 روز آتي بود.

Sunday, February 22, 2009

شهيد ابزاري چه فايده‌اي دارد!

اجازه دهيد صريح صحبت كنيم!

چرا نمي‌گذاريد شهيدان زنده بماند؟ همه چيزها را سياسي كردند و همه چيز ابزار پيروزي‌هاي باندي و جناحي شده است، انتخابات قبل شهيد رجايي را دزديدند، انتخابات شوراها شهيد چمران را امروز مي‌خواهند شهداي گمنام را بربايند. مي‌خواهند شهيد در دانشگاه دفن كنند چيز تازه‌اي نيست اما من يك سوال دارم، با اين كار گروه بيشتري محب نظام مي‌شوند يا از آن مي‌گردند؟ وحدت ملي تقويت مي‌شود يا تضعيف! خواهش مي‌كنم با تعصب جواب ندهيد!

اگر چشم بينا داشته باشيم تعصب را كنار بگذاريم. بايد بدانيم كه چه كساني در دفاع از اين خاك صورت گرفته است. چه فداكاري‌هايي، عكس‌هايي را مي‌ديدم در سايت جهانگير رزمي عكاس آنروز، تانك از روي بدن يك از شهدا عبور كرده بود،يكي از آنها را براي ديدنتان گذاشتم. حالا مي‌خواهم بگويم كسي بدش نمي‌آيد از شهدا تجليل شود، به فرمايش دكتر علي مگر شهيد فلب تپنده‌ي تاريخ نيست؟ اما واقيت اين است كه امروزه شهيد را هم در كشمكش‌هاي سياسي رنگ كرده اند. چند روز پيش در دانشگاه طوماري جمع مي‌كردند كه با دفن شهيد گمنام (چند استخوان) در دانشگاه مخالفيم! من خودم مخالف بودم، اما طومار را امضا نكردم چرا كه فكر كردم امضا كردن طومار وارد شدن به بازي سياسي است همانطوري كه حمايت از دفن شهيد در دانشگاه نيز در سوي ديگر اين بازي سياسي است.


آقايان مسئولين! آقاي وزير! آقاي رييس دانشگاه! آقاي روحاني!

والله باور بفرماييد دانشگاه با دفن مردگان اسلامي نمي‌شود.

پدرم در طول جنگ داوطلبانه حضور داشته و شيميايي شده است اما نه در آن حدي كه كارت جانبازي بگيرد پشيمان هم نيست من هم نيستم! پرده‌هاي گوش پدرم در بمب گذاري در نماز جمعه تهران در اوائل انقلاب آسيب ديده است و من ناراحت نيستم از اين بابت!
فرض كنيد شهيد را هم دفن كرديد! و تبسم پيروزي بر لبانتان نشست، آيا همين تبسم به علت كاري سياسي نيست؟ آيا اگر به خودتان روجوع كنيد اين كار را صرفاً براي رضاي خدا انجام داده ايد؟

وقتي اكثريت دانشجويان يك دانشگاه مخالف دفن مي‌باشند، تجليل از شهيد صورت مي‌گيرد يا تخريب آن؟

معناي واقعي استفاده ابزاري از مقدس ترين‌هاي يك ملت چگونه بايد صورت پذيرد؟
امام (ره) مي‌فرمودند ميزان راي ملت است! مگر دانشجويان مخالف فرزندان اين ملت نيستند؟ مگر شهدا پدران ايشان نيستند؟ پس چرا التزام نداريم به سخن امام (ره) ؟


ميزان را اگر در عمل به امام التزام داريد به فرزندان اين ملت واگذاريد!

چند سال بعد آيا اين شهدا نيز همانند بزرگراه نواب نمي‌شود؟ كه مي‌داند نواب كه بود؟ تازه با نامگذاري بزرگره نواب كسي مخالفت نكرد.

والسلام

Monday, February 16, 2009

صف‌هاي نماز جمعه چرا خالي مي‌شود؟

اگر يادتان باشد در اوئل انقلاب هنگامي كه نماز جمعه توسط آيت الله طالقاني (هنگامي كه من هنوز به دنيا نيامده بودم) برگزار مي‌گرديد و احتمالا يكي از مسولين هم به نماز جمعه مي‌رفت (مثلاً مهندس بازرگان) جمعيت حاضر در نماز آنقدر بود كه دوربين‌هاي تلويزيون دولتي (يعني صداو سيما) مجبور نبودند براي اينكه شركت كنندگان را انبوه نشان دهند از زواياي خاص فيلمبرداري كنند و يا مجبور باشند مانند مسابقات فوتبال حركت‌هاي اسلوموشن (همان حركت آهسته) نشان دهند و زمين فوتبال دانشگاه تهران را از زواياي بسته نشان دهند. تازه اين در كنار حضور نظاميان كه با لباس متحد هم اكنون در صفوف اول به چشم مي‌خورند تفاوتي بسيار داشت و آحاد مردم در آن شركت مي‌جستند.

عكس از وب سايت جهانگير رزمي

اما در حال حاضر با امامان جمعه فعلي حضرات احمد جنتي، احمد خاتمي، امامي كاشاني مردم كمتر رغبت به حضور در نماز جمعه را نشان مي‌دهند مگر در مواردي خاص كه رهبري انقلاب در نماز جمعه ايراد خطبه نمايند كه آن هم هر چند با حضور بالاي مردم صورت مي‌گيرد اما باز هم همانند شور انقلابي 30 سال پيش نيست.

يكي از دلايل اين امر مي‌تواند اين باشد كه نماز جمعه كه بايد در جهت اتحاد جامعه‌ي اسلامي گام بردارد همينك به تريبون يك گروه خاص و حرفهاي تكراري اختصاص يافته است. حرف‌هايي كه مردم به مراتب راحت‌تر و شيواتر آنرا در هر بخش خبري رسانه‌ي كه نام ملي را يدك مي‌كشد، مي‌شنوند. از مشكلات مردم كمتر گفته مي‌شود و مسئولين كمتر زير سوال مي‌روند. البته زير سوال رفتن مديران هم بستگي دارد كه رييس جمهور چه فردي باشد. اگر خداي نكرده سيد محمد خاتمي رييس جمهور باشد كه چمدان‌هاي پر از پول از خارج برايشان مي‌آورند و مصباح هدايت آنها، مصباحي از قم نباشد حتماً بايد كشور را عليه مسولين به شورش وا داشت تا وي از حكومت عزل شود و رييس بر سر كارباشد كه چراغش در قم است و چمدان‌هايش را گروهايي غير مردمي پر مي‌كنند.

دليل ديگر مي‌تواند مشغوليت‌هاي فراوان كاري براي امرار معاش در جامعه اسلامي ايران باشد و مردم تنها جمعه را براي با خانواده بودن در اختيار دارند و آنرا دوست ندارند صرف شنيدن سخناني كنند كه محتوي آن در تمام بخش‌هاي خبري قابل شنيدن است.

يكي ديگر از دلايل مي‌تواند كم شدن اعتقادات مردمي نه به پروردگار بلكه خط مشي جاري در نمازهاي جمعه باشد. مردم نمي‌خواهند در جايي شركت كنند كه حرف خطيب آن از اعتقادات بديهي آنها فاصله دارد. مثلا مردم دوست ندارد فردي همانند احمد خاتمي به آنها بگويد كه اظهار نظر در مورد مفسدين اقتصادي حرام است. يا قصه‌ي راننده تاكسي در باره‌ي احمدي نژاد را از زبان احمد جنتي در خطبه‌هاي نماز بشنوند در حالي كه به آن مي‌خندند.

جز طيفي خاص كه در هر هفته در نماز شركت مي‌كنند به نظر مي‌رسد كه بسياري از افراد شركت كننده بر اساس فرد خطيب در نماز جمعه حضور مي‌يابند، هنگامي كه آقاي هاشمي خطيب باشد شعار هاشمي هاشمي خدانگهدار تو نشان دهنده‌ي طيف حضور يافته در نماز مي‌تواند باشد، حتي تعداد شركت كننده به ازاي هر خطيب معاني زيادي مي‌تواند داشته باشد.

اگر به طيف شركت كنندگان در نماز جمعه نيز نگاه شود، عمدتا افراد سالخورده در آن حضور مي‌يابند و طيف جوان اگر نگوييم صفر اما درصد بالايي از شركت كنندگان را تشكيل نمي‌دهند. كه شايد اين نيز به همان دليل اول باز گردد.

به نظر مي‌رسد نماز جمعه‌اي كه بايد در راستاي اتحاد و نزديكي بيش از پيش به خدا به دور از سلايق سياسي و حتي مذهبي باشد، امروزه صرفاً به تريبون‌هايي براي ابراز بيانات قشري خاص بدل شده است و اين امر دليل اصلي خالي‌تر شدن روز به روز صف‌ها و دوري جوانان از شركت در نماز جمعه و به طور كلي مساجد مي‌باشد.

Sunday, February 15, 2009

چرا خاتمي آري؟

به اين مي‌انديشيدم كه چرا اكثر ما از خاتمي خاطره‌اي خوش داريم؟

آيا تبليغات وسيعي كه صدا و سيماي آن زمان از وي مي‌كرد (كه نمي‌كرد) باعث محبوبيت و در ياد ماندن وي شده است؟ يا مثلا ارسال خبرهاي جانبدارانه‌ي از وي توسط خبرگزاري‌هاي فارس، بازتاب و روزنامه كيهان آن زمان؟ رييس جمهوري كه هر چند روز يك بحران از نفت هفت دلاري آن روزگار گرفته، تا قتل‌هاي زنجيره‌اي، ترور حجاريان‌ها و چماق‌هاي آخته بر سر مسئولين، كوي دانشگاه‌ها و عبدا.. نوري‌ها و مهاجراني‌ها پيش رويش بود.

همچنين فكر مي‌كردم مردمي كه براي جلوگيري از پيروزي فردي به احمدي‌نژاد با خوشحالي راي مي‌دادند، چرا امروز از وي بيزاري مي‌جويند؟

رييسي كه هم رسانه‌اي دولتي در انحصار دارد كه راه كوچكترين نقدي به دولت را حتي در ورزش نمي‌دهد و خبرگزاري هاي اقماري كه پي در پي با اغراق تونل 1 متري را 1000 كيلومتري نشان مي‌دهند و تجهيز شدن روستايي با دو نفر جمعيت به سيستم تصفيه‌ي فاضلاب را در شيپور‌هاي خود مخابره مي‌كنند. رييس جمهوري كه پيوسته در دل مردم مي‌رود اما از دل مردم خبر ندارد، آدمي كه چشم خود را مي‌بندد و فقط دست تكان مي‌دهد هر چند كه خود تصور مي‌كند در حال خدمت به مردم است.

ديدم از خاتمي براي اين خوشم مي‌آيد كه مي‌گفت زنده باد مخالف من، زماني كه رياست جمهوري را تحويل رييس بعدي مي‌داد نرخ تورم نزديك تك رقم بود و هنوز هم با اطمينان قدم بر مي‌داشت. فردي بود كه ايران را در جهان با او مي‌شناختند. مشكلات را در خيابان‌هاي كوچه پس كوچه‌ها بررسي مي‌كرد اما نه آنطوري كه وقت يك رييس جمهور را كه براي كارهاي بزرگ اختصاص بايد داشته باشد به ديدار با 70 ميليون نفري اختصاص دهد كه هر يك به اندازه‌ي يك دريا تقاضاهاي شخصي دارند.

به ساعتم نگاه كردم، آه خدا خنده‌ام گرفت زيرا كه جريان عدم تغيير ساعت را براي دو سال در دولت احمدي نژاد تجربه كردم، آفتاب در اوج آسمان بود و ساعت هنوز 8 نشده بود كه سر كلاس آقاي دكتر فلان حاضر شويم. تا با قانون مجلس درست شد. اسم دكتر را كه مي‌شنوم خنده ام مي‌گيرد، نه به خاطر لفظ دكتر، به خاطر اينكه دكتر به چه سيكل ندارهايي در دولت احمدي نژاد گفته مي‌شد، دكتر علي كردان وزير كشور، كرداني كه حتي مدرك كارشناسيش هم جعلي بود و قصه سر دراز پيدا كرد و معاون پارلماني و چند آقاي دكتر ديگر هم مدارك دوقلويشان با كردان زير سوال رفت.

سفرهاي استاني؟ يا به عبارت صحيح سفره‌هاي استاني كه مجموعه‌اي وسيع از كاركنان جهت دوري از آب و هواي تهران هم كه شده با هزينه‌هاي گزاف به ايرانگردي پرداختند و در اين ايرانگردي به يك بار هم قناعت نكردند.

در اين سفره‌هاي پهن شده بود كه پيوسته حساب ذخيره‌ي ارزي اين كشور كه با نفت بشكه‌اي 24 دلار در زمان سيد ما خاتمي پرشده بود، در زمان احمدي نژاد و كارهاي كارشناسيش با نفت بشكه‌اي 180 دلار خالي و خالي شد تا كه به 12 ميليارد دلار رسيد.

هيات وزيران در دولت احمدي نژاد چگونه بود؟ اگر از من بپرسيد چگونه فقط مي‌توانم بگويم كه تنها واژه مناسب براي آن را ترمينال عزل و نصب بايد نام نهاد.

از شاهكارهاي پدرخانوم آقازاده احمدي نژاد در سازمان ميراث هم كه ديگر نبايد گذشت، قال مشايي (رض) ما دشمني به نام اسرائيل نداريم كه رييس جمهور هم به خاطر رو در بايستي با فاميل بزرگوار همواره او را تاييد كرد تا جايي كه پاي رهبر به ميدان آمد. بازار فاميل بازي بسيار گرم بود از داوود برادر و باجناق و ساير اقوام و خويشان وابسته از سمت‌ها و مسئوليتها كسي بي بهره نماند. آقايي كه شعار عدالت و جلوگيري از فاميل بازي سر مي‌داد چه از آب در آمد. اين شاهكارهاي فاميل‌ها هرچند به هاله‌هاي نور ايجاد شده در سخنراني رييس جمهور در سازمان ملل و يا درخواست رييس جمهور براي خداحافظي با وسايل تنظيم خانواده نمي‌رسيد اما در جاي خود بسيار سبب شادي مردم مي‌گرديد.

پول‌هاي نفت البته در جاهاي ديگر هم صرف شد! گشت ارشاد! ارشاد مردم به اسلام و بازداشت دختران و پسران در خيابان‌ها، كجايي فرزاد حسني بيا جلو رادان را بگير. ماشين‌ها را پر مي‌كردند از مردم كوچه و خيابان و برايشان پرونده قضايي درست كردند و آهنگ اين كار از همان روز پيروزي مردي كه مي‌گفت مگر وظيفه‌ي پليس جمع كردن دختر مردم در خيابان است، آغاز شد. اين قصه ادامه داشت تا جايي كه اسامي آشنا بيرون آمد، سردار زارعي، حسن گلستاني (شايد هم بوستاني).

خلاصه وقت به انتخابات رسيد، حاجي بزرگوار كروبي مي‌خواست با 50 هزارتومان راي بياورد، احمدي نژاد ديد اين ايده‌ي مناسبي است اما بايد اسمي ديگر بر آن گمارد! طرح تحول اقتصادي آغاز شد يك ايراد ديگر هم داشت ديگر 50 هزارتومان به اندازه هزينه‌ي تاكسي مردم تا پاي صندوق‌هاي راي به علت تورم كمر شكن نبود پس نرخ را هم بايد بالا برد. اما اين فقط نبود سه و نيم سال رييس جمهور خوابش برده بود و پس از آن طرح صيانت از حقوق شهروندي را صادر كرد و ....

اما اين قصه سري دراز داشت در شبي كه پاياني نداشت.

مي‌خواستيم شب ناتمام، تمام شود ديديم چاره آن است كه بگوييم خاتمي آري!

Monday, February 9, 2009

باز هم الله اكبر شنيده مي‌شود

يك روز مانده سي سالگيت تمام شود! خوب هستي؟ براي هر كس افزايش سن داراي سختي باشد، براي تو اين افزايش گام به سوي آسودگي است!

از انفلاب به آزادي خيلي راحت نمي‌‌رسي اما باز هم مي‌توان رسيد، اگر مقايسه كنم، راه انقلاب به آزادي فكر كنم خيلي بهتر شده! اما هنوز هم ترافيك كند دارد و هزينه حركت در اين مسير خرج زياد دارد، اما هر چه باشد باز هم هزينه‌ي آن بر عكس تورم‌هاي افزايشي كاهش يافته است. سخن اين است هر چند در انقلاب گامي به سوي آزادي برداشته شد اما هنوز هم كامل بدان نرسيده ايم. اما بايد قدر همين را نيز دانست.

هنوز هم يك روز مانده به سي سالگيت صداي الله اكبر بر بام خانه‌ها هر چند عمدتاً از زبان كودكان شنيده مي‌شود.

قدرداني از انقلاب،
قدرداني از ملتي است كه قصد داشت به آنهايي كه مي‌خواستند بگويند
من مي‌گويم،
بگويند ما مي‌گوييم!

پس آن را پاس داريم و قدر ما را بدانيم و غلط‌هاي املائيش را اصلاح نماييم !