Saturday, September 27, 2008

هواي نفس

اين دومين جنازه‌اي بود كه بر روي جاده افتاده بود و من آنرا مي‌ديدم، جواني لخت و خوني كه در ميانه‌ي كناري جاده افتاده بود و چشم از جهان فروبسته بود، بزرگراه قزوين-كرج، 1000 متر مانده به عوارضي كرج، چند ماشين هم به صورت قطاري به يكديگر خورده بودند اما تلفات جاني همان جوان بود، حيف كه يك سري آلام و پيروي از هواي نفس در زود رسيدن و عشق سرعت يك نفر را به كام مرگ فرو برد، بعضي‌ها فكر مي‌كنند صرفاً رابطه‌ي نامشروع و نوشيدن مسكرات و ... پيروي از هواي نفس مي‌باشد. اينكه جان يك نفر را به علت هواي سرعت بگيريم و سپس اندوهگين باشيم اصلاً قابل قبول نيست. قبلاً پير مردي را ديده بودم كه بر روي آن كلي سكه و اسكناس ريخته شده بود و در حال حمل دلو آب از يك سمت جاده به سمت ديگر به علت تصادف با يك ماشين جان سپرده بود.
پس شما را توصيه مي‌نمايم به تقوي الهي و دوري از وسوسه‌هاي شيطان در تند راني بي خردانه.
ان الانسان لفي خسر
الا الذين آمنو و عملوا الصالحات
و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبــــر

Sunday, September 21, 2008

امكان جديد

گوگل اخيرا در سرويس وبلاگ خود امكان پيگيري وبلاگ‌هاي ديگران را فراهم نموده است. ديگر براي مطلع شدن از تغييرات وبلاگ ديگران لازم نيست كه به وبلاگشان سر بزنيد. از همين صفحه‌ي گوگل مي‌توانيد تغييرات وبلاگ‌هاي محبوبتان را ببينيد. حالا ما هم تصميم گرفتيم كه از آن استفاده نماييم و از شرمندگي دوستان و آشنايان كه مجال بررسي روزانه نوشته‌هايشان فراهم نمي‌گردد، در آييم.

حالا شما بگوييد، گوگل بهتر است يا سرويس دهنده‌هاي ديگر؟ worldpress، blogfa، blogsky، persianblog و ... فكر نمي‌كنم اين امكان را فراهم آورده باشند.

Saturday, September 20, 2008

تجديد ديدار

اولين باري بود كه وارد شريف مي‌شدم، درس‌هاي ارائه شده در دانشكده‌ي مهندسي برق، مكانيك و كامپيوتر را ديدم، در راهروهاي دانشكده‌ي مكانيك سيماي آشنايي را ديدم، همان دوستي كه دو سال از ما در دانشگاه قبليمان جلوتر بود و در اواسط مقطع دكتري بود، با هم گپي كوتاه داشتيم. من به او گفتم كه شنيده‌ام از عضويت در هيات علمي دانشگاه سابقمان انصراف دادي؟ خيلي متعجب شده بود كه من از كجا اين خبر را مي‌دانم و اصرار مي‌كرد كه بگويم از كجا مي‌دانم، نماز ظهر را در مسجد دانشگاه شريف خوانديم. من صبح گزارش سميناري را تحويل داده بودم كه به خاطر آن فقط موفق شده بودم، 2 ساعت يا اندكي بيشتر بخوابم. در راهروهاي دانشكده‌ي مكانيك كه قدم مي‌زدم، به پوستر تبليغاتي كلاسي كه ارائه مي‌كنم برخورد كردم، نمي‌دانستم كه تبليغات تا اينجا گسترده شده است.

امروز تجديد ديدار با دوستي قديمي كافي بود تا بي‌خوابي‌هايي كه تواني از من باقي نگذاشته بود را از ياد ببرم.

Saturday, September 13, 2008

سالهاي آخر تحصيلي خود را در تهران سپري نماييد!

اقدام غير مسولانه و تصميمات غير كارشناسي شورايعالي انقلاب فرهنگي مبني بر پذيرش 80 درصدي دانشجويان دانشگاهها به صورت بومي، در كنار اطلاع رساني ناكافي سازمان سنجش، كه با اعتراض رتبه‌هاي خوب روبه رو شد، به نفع شهرستاني ها جواب داد.
ارمغان موفقيت براي رتبه‌هاي مناسب، در كنار شكست تصميمات غلط شورايعالي انقلاب فرهنگي كه رنگ و بوي سياسي (يا بهتر بگوييم دولتي يا احمدي نژادي) به خود گرفته است، قدرت مردمي در جهت منفعت مشترك را نشان داد. ايجاد ظرفيت‌هاي جديد هر چند ناكافي، در پي اعتراضات مردمي به انحصار دانشگاه‌هاي معتبر ايران براي تهراني‌ها و اصفهاني‌ها و قطبهاي مرتبط به آنها كه شايد در جهت مهار گراني‌هاي مسكن در كشور، مشكلات فرهنگي (البته از ديدگاه ايشان) در دانشگاه‌هاي كشور و جلوگيري از مهاجرت به شهرهاي بزرگ باشد، با ايجاد ظرفيت جديد هر چند محدود، نوعي تودهني به اين سياست مي‌باشد. دانشگاه‌هاي ملي ايران بايد در اختيارتمام ملت ايران باشد و نه در انحصار گروهي خاص از جامعه‌ي ايران، آن هم بر اساس تقسيمات جغرافيايي.
از سال بعد از هر 100 نفر كه در دانشگاه شريف، اميركبير، تهران و ... قبول مي‌شود، يادتان باشد 80 نفر تهراني و 20 نفر از بقيه‌ي كشور مي‌باشد، پس اگر مي‌خواهيد شانس قبوليتان در دانشگاه‌هاي تهران افزايش يابد، توصيه مي‌كنم دوسال آخر تحصيلي خود را در تهران سپري نماييد تا در قطب سازمان سنجش تهراني باشيد.

Tuesday, September 9, 2008

در رمضان

اولين دوره‌ كلاس‌ها تدريسم امروز در حالي پايان گرفت كه پيشنهاد كلاس جديد را دريافت كرده‌ام، چقدر در جلسات آخر خدا خدا مي‌كردم كه زودتر اين كلاس‌ها تمام شود تا بتوانم بر كارهاي پژوهشي خويش بيشتر وقت صرف نمايم. از كمك به دوستان در پروژه‌هايشان فقط آن لحظه در خاطرم داراي طعم خوبيست كه دوستم وقتي با هم بر سر پروژه‌اش كه مي‌گفت يك روز هم اجرا شود جواب نمي‌دهد با پيشنهادي كه من به او دادم و مشكل حل شد خوشحال و خندان بود.هر چند شايد تنها گرسنگي و تشنگي را از ماه مبارك به ميراث برده‌ام اما باز هم فكر مي‌كنم، حكمت فهم فقر و نا چيز بودن انسان در برابر آفريدگارش را احساس مي‌كنم.

حالا بايد توشه اي برگيريم از زبان و مهاجرت به بلاد فرنگ تا علم ناياب بياموزيم حتي اگر در فرنگستان چين باشد. وقت آن رسيده است تا پيشنهاد يكي از دوستانم را وجهه‌ي عملي بخشم.
از خواب‌هاي بي‌نظم اين ماه كه گذر كنيم، روزگار همان روزگارست و ما نيز همان فرد.