اولين دوره كلاسها تدريسم امروز در حالي پايان گرفت كه پيشنهاد كلاس جديد را دريافت كردهام، چقدر در جلسات آخر خدا خدا ميكردم كه زودتر اين كلاسها تمام شود تا بتوانم بر كارهاي پژوهشي خويش بيشتر وقت صرف نمايم. از كمك به دوستان در پروژههايشان فقط آن لحظه در خاطرم داراي طعم خوبيست كه دوستم وقتي با هم بر سر پروژهاش كه ميگفت يك روز هم اجرا شود جواب نميدهد با پيشنهادي كه من به او دادم و مشكل حل شد خوشحال و خندان بود.هر چند شايد تنها گرسنگي و تشنگي را از ماه مبارك به ميراث بردهام اما باز هم فكر ميكنم، حكمت فهم فقر و نا چيز بودن انسان در برابر آفريدگارش را احساس ميكنم.
حالا بايد توشه اي برگيريم از زبان و مهاجرت به بلاد فرنگ تا علم ناياب بياموزيم حتي اگر در فرنگستان چين باشد. وقت آن رسيده است تا پيشنهاد يكي از دوستانم را وجههي عملي بخشم.
از خوابهاي بينظم اين ماه كه گذر كنيم، روزگار همان روزگارست و ما نيز همان فرد.
No comments:
Post a Comment