Wednesday, July 2, 2008

كي؟ كجا؟ كي؟

حتي اگر شما هم جاي من بوديد، حس كنجكاويتان بر انگيخته مي‌شد كه يك وبلاگ محتوي چه چيزي مي‌تواند باشد، كه از وزارت نيرو، وزارت كشور، خبرگزاري ايرنا، صدا و سيما و چند دانشگاه آن را گاه و بيگاه مورد تفقد قرار مي‌دهند البته وزن دانشگاه‌ها در برانگيزش حس كنجكاويم چندان نيست.

چند فرضيه مطرح مي‌گردد:
الف) فكر مي‌كنند من مي‌دانم و آنها نمي‌دانند، مي‌خواهند بدانند من چه مي‌دانم. (البته نمي‌توان همه چيز را گفت:"جز راست نبايد گفت، هر راست را هم متاسفانه نبايد گفت و گرنه مي‌گفتم تا مرا نيز مثل آن بنده‌ي خدا زنداني كنند")


ب) مي‌خواهند بدانند كيستم من! نه فكر نكنم چون وزارت اطلاعات اين كار را خيلي خوب انجام مي‌دهد و از عجايب هفتگانه‌ي جهان امروز شايد يكي از آنها وزارت اطلاعات ايران باشد كه دستگاه‌هاي اطلاعاتي امريكا را نيز به سادگي بازي مي‌دهند. اما اگر خيلي دلتان مي‌خواهد بايد عرض كنم كه، شيداي زمانم (استغفر الله! شما كه مرد بوديد)، رسواي جهانم، بي دلبر و بي دل (يعني مي‌خواي بگي گدايي؟)، بي نام و نشانم (منظورت اينه كه كد مليت هنوز بهت ابلاغ نشده؟)، ولي شما دامنتان را بكشيد آن طرف شرعاً اشكال دارد (بيخودي گفته دامن مكش از من) و سپردن دل نيز به شبه‌ي ربوي بودن آن جزو اقتصاد غير اسلامي است (كين دل كه سپردم ديگر نستانم)، اين مورد شامل دلستان و دلداده هر دو مشمول مجازات سنگين، تيرباران با آر پي جي خواهد بود.

پ) آنقدر آدم بيكار زياد شده است كه هنگام كار ترجيح مي‌دهند وبلاگ خواني كنند و جواب تلفن مردم را ندهند! البته اين فرضيه بعيد است (داخل پرانتز از عبارت خيلي با تعداد حرف ي بيشمار استفاده گردد). الان كه اين را گفتم رايحه خوش خدمت فضا را آكنده است.

ت) اما فرضيه محتمل تر اين است كه ... خوب ببخشيد به علت كمبود انرژي از نوشتن اين قسمت معذوريم حالا اگر شما خواستيد بنويسيد.

No comments:

Post a Comment